زماني كه صادرات كاغذ ممنوع بود كلي مشتري از جاهاي مختلف از ما قيمت ميخواستند و برخي هم حتي نمايندگي. امروز كه صادراتش آزاد شده است اميدوارم همان فضا ادامه داشه باشد و بتوانيم صادرات را شروع كنيم.
گرچه لازم است تا مجددا مطالعاتي انجام دهيم چون معلوم نيست كه آيا باز مزيت رقابتي داريم يا خير. امروزه ديگر نيروي كار ايران زياد ارزان نيست. هزينه هاي زندگي فعلا در حال رشد هستند و عليرغم وجود نرخ بالاي بيكاري تامين معيشت خيلي از افراد جامعه به سختي صورت ميگيرد و اين باعث شده تا دولت هزينه هاي نيروي كار را بالا ببرد تا معيشت آنان تامين شود در حاليكه از آن طرف به دليل بالا رفتن بهاي تمام شده فشار ديگري بر اين افراد وارد ميگردد.
بعيد ميدانم امروز هم مزيت رقابتي داشته باشيم. هزينه هاي سربار و بهاي تمام شده افزايش يافته است ضمن آنكه در زمينه تجارت بين المللي هم به نظر ميرسد پس رفت داشته ايم و شرايط حضور در بازارهاي بين المللي سخت تر شده است. نه بدليل زياد شدن رقبا يا سخت شدن فضاي رقابتي ولي شرايط حضور بين المللي براي كالاهاي ايراني بدليل مشكلات تامين مواد اوليه چه از نظر قيمت و چه از نظر كميت و مشكلات تحريم و چشم انداز پر ابهام آينده و مشكلات بانكها و نقل و انتقال پول از سيستم بانكي و… شرايطي را فراهم ميكنند كه به اصطلاح دل آدم قرص نميشود كه بخواهد وارد بازار خارج از كشور شود.
مگر آنكه به قول جناب آقاي دكتر روستا “دست فروشي كنيم” يعني يك محموله به اين كشور و يك محموله به آن كشور بدون حضور مستمر و صرفا يك فروش مقطعي.
مثلا شركتي در يكي از كشورها تاسيس شود، بدون كارخانه توليد كند و محصولش را با شرايط رقابتي محيط بين الملل به دنيا صادر كند.
اين كار هم سختي هاي خودش را دارد ولي به نظرم آسان تر و مستحكم تر از صادرات كاغذ از ايران باشد. چون در كاغذ نه مزيت نسبي داريم نه مطلق. چين خودش كاغذش را هم توليد ميكند تبديلش هم ميكند و فضاي كسب و كارش هم به مراتب بين المللي تر از ايران است.
باز اگر محصول ما زعفران يا مواد معدني بود يك چيزي. ولي كاغذي كه خود ايران وارد كننده اش است به نظرم ديگر نميتواند براي خودش بازاري در خارج داشته باشد.
بايد دقيق تر مطالعه كنم. در اين مدت هم تغييرات شرايط، بسيار تاثير گذار خواهد بود.
روز چهارشنبه هفته گذشته از طرف انجمن مديريت ايران براي بازديد از پارس خودرو دعوت شدم. من فكر نميكردم فضاي اين شركت(مساحت) اين قدر زياد باشد. خطوط پرايد و نيسان هاي مختلف را ديديم. ال 90 را نشد كه برويم. چيزي كه خيلي جالب بود مدير عامل بسيار جوان پارس خودرو بود كه اخيرا منصوب شده بود. ميگفتند متولد 1359 است. به هر حال بحثي كه در يكي از پستهاي سال قبل نوشته بودم است. يعني اين جور افراد اصولا بر اساس تجربه و تخصص انتخاب نميشوند بلكه معيار اصلي ميزان قابل اعتماد بودن به آنها است. البته نه اعتماد به دانش و تجربه. اينكه خودي باشند كافي است.
البته نه اينكه بد باشد. بلكه بايد ديد سيستم به دنبال چه هدفي است و بر اساس آن هدف چه نوع مديراني لازم دارد.
متولد 1359 ميشود تقريبا 26 ساله. بد نيست به هر حال تجربه اي بدست مي آورد. هزينه اش هم از پول نفت تامين ميشود. همين كه داراي صلاحيت باشد كافي است.
آنچه كه ما مشاهده كرديم يك بي نظمي كامل بود. اگر سازمان داشت فعاليت ميكرد بر اساس برنامه هاي مدير عامل قبلي بود و كارشناسان ميگفتند هنوز دستورات مدير عامل جديد تغييراتي را ايجاد نكرده است.
نميخواهم زياد از آن شركت و سيستم مديريت فعلي يا قبلي اش ايراد بگيرم. به هر حال نقد كردن هميشه آسان است. مهم آن است كه اگر خودمان جاي آن مدير عامل باشيم بايد ببينيم كه چه ميتوانستيم انجام دهيم ولي من خودم با توجه به تجربيات اندكم و دانش نداشته ام فكر ميكنم اگر مدير عامل آنجا ميشدم باز هم فرقي با آن مدير عامل جوان بي تجربه نداشتم. چرا؟
براي اينكه بعيد ميدانم اختيارات كافي به من داده ميشد ضمن آنكه فضاي كسب و كار كشور هم بسيار سياسي است و فعلا سياست است كه به اقتصاد خط ميدهد و من چون شنيده ام كه ميگويند سياست پدر و مادر ندارد بعيد ميدانم كاري از دستم بر مي آمد. به هر حال همه چيز كه به مدير عامل بستگي ندارد. مدير عامل حداكثر ميتواند در درون سازمانش و ارتباط سازمانش با محيط خودش تاثير بگذارد. يك مدير عامل كه نميتواند در كشوري جهان سومي مانند مدير عامل يك كشور جهان اولي رفتار كند. به هر حال محيط يك عامل بسيار تاثير گذاري است كه نميتوان آن را ناديده گرفت.
مهاجرت كاركنان دولت هم از آن خبرها بود. اينكه دولت به هر كارمندي كه بخواهد به شهر ديگر برود تسهيلات بدهد خيلي جالب است. ظاهرا نميدانيم پول نفت را چه كنيم. اين را خود آقاي رئيس جمهور نيز در جلسه اي كه با اقتصاد دانان داشتند مطرح كرده بودند كه با اين پول نفت چه كنيم بهتر است. من با خودم فكر ميكردم راستي براي توسعه خطوط ريلي به همه مراكز استانها و بيشتر شهرهاي مهم چقدر پول لازم است؟ يا مثلا براي خريد كارخانه هاي بزرگ فولاد يا پتروشيمي هاي بزرگ دنيا چقدر پول نفت لازم داريم؟ يا مثلا توسعه مدارس و بهداشت عمومي و … ؟
حالا گيرم به همه كاركنان هم پول داديم و رفتند به شهر ديگري. كارهاي تهران را چه كسي بايد انجام دهد؟ اصلا اينها بروند در شهرها كجا كار كنند؟ مگر ادارات آنجا فاقد پرسنل هستند يا با كمبود كارمند و مدير و رئيس مواجه هستند كه تهراني ها بروند كارهاي مانده را انجام بدهند؟
بهتر است سرم در كار خودم باشد. كلي كار عقب افتاده دارم. اين مباحث فكرم را خسته ميكنند.
برنده در وجود يك آدم بد، خوبيها را ميجويد.
بازنده در وجود يك انسان خوب، بديها را ميجويد.
برنده ميداند كه چگونه ميتوان جدّي بود، بيآنكه خشك و رسمي باشد.
بازنده غالباً خشك و رسمي است، زيرا فاقد توانايي جدّي بودن است
برگرفته از كتاب برندگان و بازندگان