امروز بالاخره توزيع شرايط فروش جديد و قيمتهاي جديد تموم شد.
اين اواخر بيش از 10 روزي بود كه روي اون كار كرده بودم. خستگي از تنم در اومد و فكر ميكنم نتيجه خوبي داشته باشه. يعني اميدوارم. ابتكاراتي هم اعمال كرده ام. مثل ايجاد محصولي به نام پالت رادان شامل مجموعه اي از محصولات پرفروش رادان با تخفيف بيشتر. به عبارتي با تنظيم قيمتها و تغيير تخفيفها به نوعي حمله خفيفي را به سطحي از بازار شروع كرديم. اميدوارم نتيجه منجر به افزايش سهم ما از فروشهاي بهمن و اسفند محصولات بشود
ماه بهمن امسال ظاهرا ماه استرس داري برايم خواهد بود. اوايل بهمن و اواخر بهمن چكهاي سنگيني داريم كه بايد پاس كنيم. مبلغش رو از فروشهايي كه داشتيم بايد تامين كنيم و اميدوارم كسي در پرداختهايش تاخير نكند چون وضع نقدينگي خوبي نداريم و ممكنه دچار آسيب بشيم.
از طرفي از هفته آينده امتحانات ترم شروع ميشه. بعد از مدتها بايد به حفظ كردن دروس حفظي بپردازم و اين يكي واقعا برايم سخته به خصوص كه استرس چكها رو هم خواهم داشت و از طرف ديگه استرس كمبود وقت مطالعه براي امتحانات.
هر طور حساب ميكنم از ساعت 6:30 زودتر نميتونم درس بخونم. اگر بتونم تا ساعت 8 رو تو دفتر درس بخونم بعد برم خونه و شب هم بتونم و خستگي مجالم بده كمي درس بخونم شايد بتونم يه جورايي اين ترم رو بگذرونم
ظاهرا بر خلاف هميشه كه 28 هر ماه حقوقها رو ميداديم اين ماه حقوقها رو بايد سه روز بعد از پايان ماه پرداخت كنيم.
تازه هنوز حساب ذخيره عيدي كاركنان پر نشده و كسري عيدي داريم. از طرفي هم بايد مالياتها رو هم تو همين ماه آينده پرداخت كنيم
ظاهرا مثل هميشه بايد به خودم بگم من آهنم و باز به خودم فشار بيارم تا اين روزها هم بگذره. واقعا فرصتي براي نشستن و كمي استراحت كردن ندارم. از يك طرف خيلي دلم ميخواد استراحت درست و حسابي بكنم و خستگي يك سال كار مداوم و پر استرس رو بدر كنم از طرفي روي لج بازي با خودم ميگم نه اينها كه چيزي نيست من رو خسته كنه. اينها خيلي پيش پا افتاده است كه بتونه جلوي اراده من به ايسته. وقتي من ميگم ميخوام اين كار بشه يعني بايد اون كار بشه.وقتي ميگم اين روزها رو با موفقيت بايد پشت سر بگذارم و هيچ استرس و ناراحتي از اين روزها نبايد به ماههاي بعدي منتقل بشه يعني بايد اين كار رو بكنم. حتي اگر برخي كارها برخلاف ميل باطني من باشه
شوخي نداريم. يعني زندگي شوخي نداره. فعلا تنهام و فشار روي من زياده. اگر اين موجها رو تموم كنم ديگه سراشيبي شروع ميشه.
مثل كسي ميمونه كه كيلومتر ها شنا كرده تا به ساحل برسه و درست جلوي ساحل به دليل اينكه هوا تاريكه و نميتونه ساحل رو ببينه دست از شنا برداره و نا اميد بشه كه اين دريا انتها نداره.
خيلي بده نه؟ ولي من هم تواناتر و هم لج باز تر از اونم كه بخوام تسليم بشم. بارها برام پيش اومده كه به بن بست هم حتي رسيدم. ولي تو همه بن بستها هم راهي براي دور زدن هست. باور كنيد راست ميگم.
من ايمان دارم كه هيچ چيزي نميتونه جلوي اراده آدم رو بگيره.
فعلا كه با اين تغيير شرايط فروش اميدوارم تدبير خوبي براي دور زدن اين بحران مالي انديشيده باشم. بايد بنشينيم و ببينيم.
همش تقصير اين بي تدبيري ها و اشتباهات من در سال 83 هستش كه حتي امروز تاوانش رو دارم ميدم.
نميدونم اسمش رو چي بگذارم. بي عقلي، اعتماد بيش از حد، زود باوري ديگران، نميدونم.
دست خودم نيست. هميشه فكر ميكنم ديگران نظر مثبتي دارند و اصلا به اين كه ممكنه تو فكر سو استفاده باشه يا نيت بدي داشته باشه نبودم.
به هر حال همه اينها درس هستند.
وقتي هاروارد همه چيز رو ياد نميده چرا بايد انتظار داشته باشم كه تو دانشگاه كاش اينها رو ياد ميدادند. درسهاي دانشگاه زندگي سخت تره. و گاهي تلخ تر
اميدوارم آخر سال بيام و بنويسم كه برنامه هايي كه پياده كردم و حركت مهره هايم صحيح بوده و بسياري از بحرانها رو پشت سر گذاشته و رفع كرده ام.
اين كتاب هم خوب وقتي بيرون اومد. كلي برام دلخوشي شده. انگيزه ام براي دومي بيشتر شد. نميدونستم اينقدر لذت بخشه
قراره اكثريت مجلات مديريتي اون رو معرفي كنند. اميدوارم زود بفروشمش تا دومي رو هم چاپ كنم