امروز فرصت كردم دستي به سر و روي وبلاگم بكشم. تصميم دارم در خصوص ارائه آنچه به تجربه يا با مطالعه كسب كرده ام بيشتر تلاش كنم. يك نظر سنجي هم اضافه كردم كه خوشحال ميشوم نظر خود را در آن انعكاس دهيد.
فكر كنم از عناوين اضافه شده در وبلاگم بتوانيد متوجه شويد كه ميخواهم چه كار كنم. شايد كاري كه خواهم كرد به نوعي سنت شكني در ميان خودمان باشد. معمولا ما دوست نداريم ديگران از تجارب ما استفاده كنند.
وقتي به مطالعه داستانها و چالش ها و ماجراهاي موفقيت مديران بزرگ دنيا مشغول ميشوم هميشه افسوس ميخورم كه چرا از مديران ايراني كمتر كسي چنين كاري ميكند. چرا افرادي مثل دكتر دراكر يا آقاي تام پيترز در دنيا به صورت حرفه اي كار ميكنند در حاليكه تجارب مديران ما هرگز در همان سطحي كه هستند نيز منتشر نميشود و ما هر ساله شاهد اختراع هزاران باره چرخ توسط مديران شركتهايمان داريم.
مديراني كه اغلب در عمده مسائل حداقل به دليل قرار گرفتن در يك كشور و يك شرايط اقتصادي و سياسي و قوانين مشترك داراي مشكلات مشتركي نيز هستند.
ظاهرا كاري از دست مديران دولت بر نمي آيد. سالهاست كه همه مديران با مشكلات مختلف در كسب و كار خود دست و پنجه نرم كرده اند و كمتر فرصتي پيش آمده است كه به بهبود اوضاع به طور جدي فكر كنيم. گرچه مجالي نيز نيست. گرفتاري هاي مختلف به قدري زياد و گاها پيچيده است كه به ندرت يك مدير ارشد يا يك مدير مياني ميتواند به خود كار فكر كند. مشكلات متعدد فردي يا سازماني از يك طرف و مشكلات راهبردي كسب و كار از طرف ديگر.
هيچ برنامه ريزي بلند مدتي نميتواند صورت بگيرد. مديران بخش خصوصي بايد منتظر تغييرات دائمي برنامه هاي اقتصادي و يا روابط سياسي باشند كه به دليل تصدي 85 درصدي دولت بر اقتصاد تاثير به سزايي بر برنامه هاي كوتاه مدت آنها دارد چه برسد به برنامه هاي بلند مدت.
اگر بانكهاي ژاپن مثل بانكهاي ايران بود هرگز شركت ماتسوشيتا الكتريك (پاناسونيك) پايدار نمي ماند. هرگز جنرال الكتريك يامايكروسافت يا والت ديزني (فروش دو سال قبل اين شركت معادل در آمد نفتي ما بود) ايجاد نميشدند. ولي مشكل صنعتگران ايراني فقط بانكها هستند؟
هرگز نبايد تصور شود عواقب و ذهنيت ناشي از زالو صفت خوانده شدن سرمايه داران يك شبه از بين برود. حداقل بايد يك نسل تغيير يابد.
آنچه از برنامه هاي مختلف بازديد از كارخانجات مختلف خصوصي قبل از انقلاب كه پس از انقلاب مصادره شده و در اختيار دولت بودند دستگيرم شده است اين بوده است كه اكثر كساني كه بار اصلي صنعت كشور را بر دوش گرفته بودند و كارخانجات متعدد و بزرگي را در كشورمان بنا نهاده بودند كه در نوع خود نه در سطح خاورميانه كه در سطح آسيا كم نظير بودند افرادي بوده اند كه با جان و دل و عشق به نام ايران با سرمايه خود و استقراض از نظام بانكي حامي صنعتگر و سرمايه گذاري، بنيان صنعتي را گذارده بودند كه علاوه بر سود دهي به اقتصاد كشور موجب اعتلاي نام ايران ميشدند و وقتي داستانهاي خيرات و رفتارهاي انسان دوستانه آنها را نيز از زبان كارگران قديمي و مديران سابق اين واحدها ميشنيدم جز تاسف به از دست دادن چنين مديراني چيزي ديگري در وجودم شكل نميگرفت. و چه آسان اين سرمايه ها را از دست داديم. سرمايه اصلي خود اين افراد بودند. آنچه ارزش داشت خود اين مديران بودند. چرا كه اكنون سرمايه مادي مصادره شده آنان سالهاست كه دارد بودجه مصرف ميكند.
شركتهاي شهاب الكتريك، ايران خودرو (ايران ناسيونال سابق)، پارس الكتريك، مينو (هم دارويي هم غذايي)، توسعه صنعتي بهشهر، پاكسان و دهها كارخانه بزرگ و كوچك ديگر كه اكنون حضور ذهن ندارم و همه را در طول دوره همكاري با انجمن مديريت ايران بازديد كرده ام. در بخش خدمات نيز از اين افراد كم نداشتيم.
در يكي از روزنامه هاي همشهري هفته قبل ماجراي هتل بين المللي تهران واقع در نبش پل سيد خندان درج شده بود كه واقعا خواندي بود.اگر توانستيد از طريق سايت روزنامه همشهري آنرا بخوانيد. شماره 3799 مورخ 22 شهريور در بخش جامعه ايرانشهر. تنها هتل 5 ستاره اي كه تمام مراحل طراحي و ساخت آن توسط متخصصان ايراني و با سرمايه گذاري آقاي بهمن باتمان قليچ زماني سمبل معماري رو به رشد مدرن و شهرسازي ايراني بود و يكي از زيباترين بناهاي تهران. شايد برايتان جالب باشد كه بدانيد اين هتل با مساحتي در حدود 4 هكتار با 850 اتاق و 4 سالن اجتماعات به همراه يك مجموعه ورزشي تا روزگاري كه رونق داشت يعني تا بهمن 57 از محل درآمدش هزينه هاي جاري 3 بيمارستان در تهران و نيز تامين مايحتاج و هزينه هاي 250 خانواده بي بضاعت تهراني را تامين ميكرد.
چرا داستان اين مديران هرگز منتشر نميشود؟ آيا در صورت انتشار آنها متوجه خواهيم شد كه سرمايه دار لزوما با خون كارگرانش سرمايه دار نشده است؟ يا اينكه ميفهميم كه كساني كه سرمايه هايشان مصادره شده است انسانهاي پليدي نبوده اند؟ اما تا دلتان بخواهد كتاب در باره دربار شاه به چاپ رسيده است. تنها كتابي كه در اين باره ديده ام كتاب مربوط به جناب آقاي دكتر كاظم خسرو شاهي بنيان گذار شركتهاي توليد دارو و سرمايه گذاري البرز و … بوده است كه با عنوان يادداشتهاي كارآفريني به چاپ رسيده است. او كه در زمان انقلاب كشور را ترك نمود و سرمايه اش مصادره گرديد هدفش را از چاپ اين كتاب اينگونه توضيح ميدهد:
شرح مختصر زندگي خانوادگي و توضيح مشروح كار و مديريت من نمونه اي است كه شايد جوانان فعال و كاردان آتي كشور كه به مديريت ميرسند بتوانند از آن بهره بگيرند و اگر ديگر مديران بخش خصوصي دوران پهلوي كه با موفقيت واحدهاي بزرگ صنعتي را ايجاد كرده و توسعه دادند شرح فعاليتها و موفقيتهاي خود را بازگو كنند نه تنها به اهداف من در راه توسعه و پيشرفت و رشد و دوام بخش خصوصي آينده ايران كمك كرده اند بلكه براي نسل فعلي و آتي كشور روشن ميسازند كه ايجاد اكثر صنايع و واحدهاي صنعتي دوران پهلوي نتيجه كوشش ها و تلاشهاي شبانه روزي يكي دو نسل از سرمايه گذاران و موسسان و بخصوص كارآفريني مديران لايق و كاردان آنها بوده و شايعات سوء استفاده يا حسن استفاده اين قبيل صنايع از خزانه ملت و دولت و نفوذ در دولتها به كلي بي اساس و حق ناسپاسي نسبت به آنهاست.
از حسن تصادف در ايام دفاع مقدس هستيم.
همه ما مديون رشادتها و شجاعتهاي مردان بزرگي هستيم كه در طول 8 سال جنگ با تمام وجود جان خود را بر كف گرفتند تا در مقابل تهاجم دشمن به ايستند.
مني كه از جنگ جز ايام موشك باران و بمباران شهرها و يا مشاهده مجروحان جنگي در دوره طرح كاد در بيمارستان ارتش و يا حتي حضور در گارد احترام به اولين گروههاي اسراي آزاد شده جنگ تحميلي در دوران سربازي و يا جز خواندن چند كتاب از آن ايام چيز زيادي نميدانم هرگز نميتوانم از روحيه آن روزگاران و در خصوص آن بزرگمردان چيزي بنويسم.
عظمت و دليري آن بزرگواران بر هيچ كسي پوشيده نيست. اميدوارم حرمت و ياد آنان هميشه و نه در اين ايام و از صميم قلب و نه در ظاهر نگاه داشته شود.
جاي همه آنان در دل ماست. جايشان هيچ وقت خالي نخواهد شد.