به ندرت مي توان داستاني را در دوران پس از جنگ ژاپن يافت كه به اندازه حكايت شركت سوني مديران سراسر جهان را مجذوب خويش ساخته باشد.
البته اوايل اين داستان به سبب آنكه در دوران جنگ مي گذشت بسيار كم شرح داده شده است.
مي گويند داستان سوني در يك فروشگاه بزرگ در توكيو آغاز شد، جايي كه در آنجا روز هفتم مه سال ۱۹۴۶ ماسارو ايبوكا و آكيو موريتا شركت مشترك خويش را با نام «توكيو تسوشين كوگيو» تاسيس كردند. بدين ترتيب دو مهندس نابغه در خاكسترهاي جنگ جهاني دوم يك اسطوره را آغاز كردند. البته شايد دانستن اين تاريخ به عنوان نقطه شروع داستان خيلي درست نباشد، زيرا ايبوكا و موريتا يك ديدار مهم را هم قبل از آن انجام داده بودند _ حدود ده ماه قبل از بمباران هيروشيما.
البته اوايل اين داستان به سبب آنكه در دوران جنگ مي گذشت بسيار كم شرح داده شده است.
مي گويند داستان سوني در يك فروشگاه بزرگ در توكيو آغاز شد، جايي كه در آنجا روز هفتم مه سال ۱۹۴۶ ماسارو ايبوكا و آكيو موريتا شركت مشترك خويش را با نام «توكيو تسوشين كوگيو» تاسيس كردند. بدين ترتيب دو مهندس نابغه در خاكسترهاي جنگ جهاني دوم يك اسطوره را آغاز كردند. البته شايد دانستن اين تاريخ به عنوان نقطه شروع داستان خيلي درست نباشد، زيرا ايبوكا و موريتا يك ديدار مهم را هم قبل از آن انجام داده بودند _ حدود ده ماه قبل از بمباران هيروشيما.
ژاپن پاييز ۱۹۴۴ را مي گذراند: «تقريباً هر روز هواپيماهاي بي-۲۹ از بالاي سرمان مي گذشتند. اين هواپيماها پس از ريختن بمب هاي خود بر روي توكيو، كاوازاكي و يوكوهاما به هنگام بازگشت آسمان منطقه ما را در اشغال خويش در مي آوردند.» موريتا در كتاب زندگينامه خويش با ذكر جملات فوق به يادآوري آن دوران مي پردازد. تا آن زمان جوان ۲۳ ساله تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته فيزيك در اوزاكا به پايان رسانده بود و يك دوره آموزش افسري را هم تمام كرده بود. او در مهمترين پروژه تحقيقاتي ارتش به كار اشتغال داشت: واحدي ويژه با بودجه اي كه در آن زمان يك ركورد بود (۲۰۰ ميليون ين) تسليحات و بمب هاي هدايت شونده و تجهيزات ديد در شب ابداع مي كرد. موريتا مي نويسد: «براي من بسيار جذاب و وسوسه برانگيز بود كه در تيم اجراي پروژه حضور داشته باشم.»
ايبوكا كه دوازده سال بزرگتر از شريكش بود نيز عضو كليدي همين گروه بود. وي يك مسيحي متعصب محسوب مي شد و به عنوان مهندس فني در نيروي دريايي فعاليت مي كرد. مهمترين موفقيت او تا آن زمان اختراع اولين دستگاه ژاپني ويژه جست وجوي زيردريايي به حساب مي آمد. ۱۴۰ عدد از دستگاه هاي مذكور از اوايل سال ۱۹۴۴ در نيروي هوايي امپراتوري به خدمت گرفته شدند. سال ۱۹۹۶ به مناسبت پنجاهمين سال تولد شركت تاريخچه آن منتشر شد. در اين تاريخچه از دستگاه جست وجوگر ياد شده به نيكي ياد شد و اختراع ايبوكا چنين توصيف گرديد: «گزارشي كه بعد از اتمام جنگ منتشر شد نشان داد كه اين دستگاه تا چه حد كارآيي دارد.» البته در اين گزارش ذكر نشده كه چه تعداد از زيردريايي هاي آمريكايي با كمك دستگاه هاي جست وجوگر مذكور هدف قرار گرفته اند.
ايبوكا و موريتا براي اولين بار در پاييز ۱۹۴۴ با يكديگر ملاقات كردند- آن هم در مقام دو عضو گروه فوق سري موسوم به «كميته تحقيقات جنگ». آنها طي ديدار مذكور پيرامون نحوه دفاع از ارتش امپراتوري ژاپن در مقابل آمريكايي ها گفت وگو كردند. همين گفت وگوها مبناي تداوم همكاري اسطوره اي بنيانگذاران شركت سوني شد. موريتا پيرامون همكاري هاي خويش با ايبوكا طي دوران جنگ مي نويسد: «با گذشت زمان ما بدون آنكه موفق شويم كلاهك هاي جست وجوگر حرارتي را به مرحله نهايي برسانيم آشنايي و نزديكي بيشتري نسبت به يكديگر پيدا مي كرديم.»
اين دو كارشناس طي ماه هاي بعد مشتركاً تلاش مي كردند كاري را انجام دهند كه به لحاظ فني غير ممكن بود. همين رفتن به دنبال غير ممكن ها بعدها يكي از اصولي بود كه آنها در سوني پيروي مي كردند، شركتي كه همواره خواسته همه ابداعات و كارها را خودش به تنهايي انجام دهد. از همان دوران ها هم بود كه اين دو نفر نسبت به آمريكا احساسي بين دوستي و نفرت پيدا كردند- بعدها گاه در آنها يكي از اين دو احساس شدت مي گرفت و مدتي بعد احساس ديگر. چنين برداشتي از آمريكا مي تواند توجيه گر بلندپروازي اي باشد كه سال ها بعد سوني با آن ايالات متحده را فتح كرد. مدت ها است كه مارك سوني براساس نظرسنجي ها در آمريكا مطمئن ترين مارك در ميان مردم محسوب مي شود.
البته اوايل دستيابي به موفقيت مذكور اصولاً قابل تصور نبود. موريتا مي نويسد: «خبر بمباران هيروشيما برايم غير قابل درك و تصور بود. شكاف و فاصله تكنولوژيكي ميان آمريكا و ژاپن فوق العاده زياد به نظر مي رسيد.»
با همين تفكرات دوران پس از جنگ براي موريتا آغاز شد. او و ايبوكا هيچ فرصتي را از دست ندادند و بلافاصله دست به كار شدند. آنها از طريق روابط فاميلي خويش حاميان با نفوذي پيدا كردند- پدر موريتا يك كارخانه دار سرشناس (فعال در زمينه توليد مشروبات موسوم به ساكي) بود و پدر زن ايبوكا هم طي دوران جنگ سمت وزير امور تربيت و پرورش ژاپن را بر عهده داشت. آنها از طريق حاميان با نفوذ خويش سرمايه لازم براي تاسيس شركت را به دست آوردند و سوني اوايل سال ۱۹۴۶ تاسيس شد. ايبوكا طي سخنراني خويش به مناسبت افتتاح شركت اظهار داشت: «ما تكنولوژي مورد نيازمان را خود ابداع كرده و رواج مي دهيم تا بدين ترتيب از مشكلاتي كه شركت هاي بزرگ به آن دچار هستند اجتناب كرده باشيم.» موريتا مي گويد: «ما در آن زمان به دنبال محصولات جديد و اصولي كارآمد بوديم و مي خواستيم كالاهاي مصرفي كاملاً نوين و با ساختارهاي اختصاصي روانه بازار كنيم.»
اين ايده در مديران سال هاي اخير سوني هم وجود داشته است. در سال هاي اول تاسيس سوني سخنان ايبوكا و موريتا عمدتاً حول محور تقسيم وظايف در شركت بود: پيرترها ابداع مي كردند و جوان ترها فروشنده بودند. ايبوكا و موريتا از همان آغاز كار متفق القول بودند كه نبايد هيچ كدام از آنها به تنهايي تصميم بگيرد. بدين ترتيب يكي از اصول مهم دستيابي به موفقيت توسط آنها شكل گرفت. به زودي در شركت تنها كالاهايي توليد مي شد كه در تمام دنيا فروش داشتند. البته شروع فعاليت ها در ژاپن دشوار بود. توكيو تسوشين كوكيو (نام سابق سوني) سال ۱۹۴۶ اولين محصول خود را كه يك پلوپز برقي بود طراحي كرد. در اين پلوپز برنج به خوبي- نه خشك و نه خمير- مي پخت. دستگاه مذكور هيچگاه به بازار عرضه نشد. ابداع يك بالش الكتريكي گرم كننده اندكي موفقيت بيشتري به همراه آورد. اين بالش در دوران پس از جنگ كه كمبود دستگاه هاي گرم كننده وجود داشت مي توانست مورد استقبال قرار گيرد، اما استفاده از آن غالباً به سوختن لباس ها و پتوها مي انجاميد. بالاخره شركت توانست در سال ۱۹۵۰ با توليد اولين نوار ضبط صوت و دستگاه پخش آن در بازار ژاپن يك نقطه عطف پديد آورد. ايبوكا و موريتا در آن زمان بيش از صد كارمند داشتند، اما هنوز هم شركت آنها كوچك و كم اهميت بود.
اين وضعيت در يكي از روزهاي سال ۱۹۵۳ تغيير كرد. در آن روز آكيو موريتا براي اولين بار پا بر خاك آمريكا گذاشت. او به ايالات متحده سفر كرده بود تا در نيويورك يك گواهي اعطاي مجوز را در شركت «وسترن الكتريك» امضا كند. غول آمريكايي در آن زمان به موريتا امتياز يك محصول كوچك را كه در آزمايشگاه هاي موسوم به «بل» ابداع شده بود، فروخت: ترانزيستور. موريتا بعدها از آن اتفاق چنين ياد مي كند: «هنگامي كه قرارداد را امضا كردم، دست اندركاران شركت وسترن الكتريك برايم شرح دادند كه اگر مي خواستند محصولات مصرفي را به ترانزيستور مجهز كنند تنها مي شد از اين دستگاه در توليد تجهيزات تقويت شنوايي بهره گيرند. البته ما هم اصلاً علاقه اي به بازار كوچك دستگاه هاي شنوايي نداشتيم.» بدين ترتيب يك افسر ژاپني توانست در نيويورك تنها هشت سال پس از جنگ با پرداخت ۲۵ هزار دلار يكي از مهم ترين اختراعات پس از كشف بمب اتم را از ابرقدرت جهان بربايد. موريتا مي نويسد: «من سوار بر موج اميد شنا مي كردم.» اميد وي هم بيهوده و سراب نبود. چهار سال بعد آنها شروع به فروش اولين راديوهاي ترانزيستوري جيبي در دنيا كردند. ايبوكا و موريتا تا قبل از آن «با اعتقاد به برتري تكنولوژيكي غرب بزرگ شده بودند.» (به گفته موريتا)- اما از آن زمان به بعد خود تاريخ صنعت را رقم مي زدند. هرگامي كه آنها بر مي داشتند قدمي براي رهايي از برتري غرب محسوب مي شد.
مدتي پس از توليد كوچك ترين راديوي دنيا اولين تلويزيون تمام ترانزيستوري دنيا، اولين دستگاه ضبط ويديويي ترانزيستوري، يك سيستم تلويزيون رنگي «تري نيترون» و بسياري ابداعات بزرگ شكل گرفتند. از ميان ابداعات مذكور شايد بتوان گفت واكمن و دستگاه هاي استريوي قابل حمل در جيب شلوار تا به امروز مشهورترين آنها بوده اند. البته شكست هايي هم وجود داشته اند: از آنجايي كه ايبوكا و موريتا مغرورتر از آن بودند كه سيستم ابداعي ويديويي خويش موسوم به بتاماكس را در اختيار ديگران قرار دهند، سيستم VHS كه توسط رقيب اصلي يعني شركت ماتسوشيتا اختراع شده بود در جهان به قدرت اول بدل شده است. با اين حال در مورد تكنولوژي «ديسك فشرده» (كمپاكت ديسك) كه توسط سوني و فيليپس ابداع شده بود، اشتباه مذكور تكرار نشد: امروز اين نوع CD در سراسر جهان به يكي از لوازم عادي در منزل تبديل شده است. بانيان تكنولوژي مذكور موفقيت هاي بزرگي را از اين رهگذر به دست آورده اند.
موريتاي پير اواسط دهه هشتاد با روحيه اي كه نشان از سرمستي جواني داشت، نوشت: «رواج CD به معناي آغازي بر يك دوره جديد است: آدم موسيقي را دقيقاً به همان صورتي كه نواخته شده مي شنود- هيچ گونه صداي خش خش نوار و يا صدايي جانبي احساس نمي شود.» بدين ترتيب موريتا بار ديگر خود را به عنوان يك پيشرو و پيشگوي بزرگ مطرح كرد، زيرا به راستي بعد از آن ديگر هيچ كس نتوانست از نوارهاي كاست معمولي در مقابل CD دفاع كند. البته تحقيقات و فناوري همواره تنها يكي از بسترهاي فعاليت در داستان شركت سوني بوده اند. عامل دوم و موتور مهم حركت مفاهيمي بوده اند كه بنيانگذاران شركت از نتايج حاصل از جنگ جهاني دوم آنان را به دست آورده اند. احساس حسادت و رقابت با آمريكا همانقدر در ايبوكا و موريتا ريشه دوانده بودند كه حس بخشش و اعتقاد به لزوم يادگيري از غرب. سال ها بعد از پايان جنگ ايبوكا در اتوبيوگرافي خويش اولين احساس خود از اشغالگران آمريكايي را چنان شرح مي دهد كه به خوبي رفتار سرسختانه و انعطاف ناپذير بنيانگذاران سوني را مي توان با آن توجيه كرد: «وقتي سلاح ها و تجهيزاتي را كه بر بار كاميون هاي ارتش آمريكا از داخل خيابان هاي توكيو عبور داده مي شدند مي ديدم، پيش خودم فكر مي كردم كه ما با چه كشور قدرتمندي جنگيده ايم! در آينده بايد حتماً به لحاظ فناوري از آمريكا سبقت جوييم.»
بدين ترتيب هنگام تاسيس شركت در سال ۱۹۴۶ توجه به برتري آمريكا كاملاً محسوس بود. البته وقتي سال ۱۹۵۷ ايبوكا و موريتا قصد داشتند اولين راديوي ترانزيستوري جيبي خود را روانه بازار كنند و به دنبال نامي جديد و مناسب براي شركتشان مي گشتند ديگر آمريكا كمتر از گذشته به نظرشان دشمن مي رسيد. لذا يكي از كلمات رايج در آن زمان در آمريكا يعني Sonnyboy را با عبارت لاتين Sonus تركيب كردند و از آن كلمه Sony را پديد آوردند.
نامگذاري جديد با يك اتفاق ديگر هم توأم بود و آن اينكه شركت به تجارت با آمريكا متمايل شد. ايبوكا و موريتا دريافتند كه در درازمدت مهمترين بازار آنها به ويژه در بخش ابداعات جديد ايالات متحده خواهد بود. آنها به اين نتيجه رسيدند كه هركس بتواند در آنجا نفوذ كند مي تواند در تمام دنيا فعاليت هاي خود را گسترش دهد.
اواخر دهه پنجاه بسياري از شركت هاي ديگر ژاپني نيز به همين نتيجه رسيدند- به عنوان مثال تويوتا اولين خودروهاي شخصي خويش را به آنسوي اقيانوس آرام فرستاد. با اين حال شايد بتوان سوني را تنها شركت ژاپني دانست كه حاضر شد تمام سياست هاي خويش را مبتني بر مقتضيات تجارت در ايالات متحده شكل دهد. موريتا با يادآوري آن سال ها مي نويسد: «بايد اعتراف كنم اوايل سعي مي كرديم عبارت Made in Japan (ساخت ژاپن) را تا حد ممكن كوچك بر روي محصولاتمان چاپ كنيم.»
البته موضوع در اختيار گرفتن بازار آمريكا براي ژاپني هاي نسبتاً تازه وارد بسيار مهمتر از اينها بود. موريتا اوايل هنگام سفر به نيويورك در هتل هاي ارزان قيمت اقامت مي گزيد و در رستوران هاي سلف سرويس غذا مي خورد. بسيار اصرار داشت كه يك شركت ژاپني واسطه آنها با مشتريان آمريكايي نباشد. او شركت نمايندگي سوني در آمريكا را شخصاً تاسيس كرد و به خاطر وجود اين شركت زن و فرزندانش را به نيويورك آورد. يكسال تمام خانواده موريتا كوشيدند تا خود را با راه و رسم زندگي آمريكايي منطبق سازند، اما بعد بروز يك مرگ در خانواده، آنها را وادار به بازگشت به موطن خويش كرد. البته ۱۵ سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجله نيوزويك در مورد موريتا نوشت: «او مردي بود كه به تنهايي تصور جهانيان از تجار ژاپني را تغيير داد.» به جز يوكو اونو، همسر جان لنون (خواننده معروف)، در آن زمان در غرب هيچ كس شهرت دو رئيس جوان سوني را نداشت.
ارتباط موريتا با غرب از همان آغاز وضعيتي پيچيده داشت. رويگرداني موريتا از غرب سال ۱۹۸۹ دوباره آغاز شد. او در آن سال با همراهي شينتارو ايشي هارا، سياستمدار ملي گرا، كتابي را تحت عنوان «ژاپني كه مي تواند نه بگويد» منتشر ساخت. به يكباره وي به يكي از مخالفان سرسخت غرب بدل شد: «ما در تجارت ده سال آينده را در نظر داريم، در حالي كه آمريكايي ها تنها در مورد سود ده ماه آينده فكر مي كنند.» مدير سوني با اين عبارت به مسخره شركت هاي آمريكايي پرداخت. انتشار كتاب او عواقب زيادي در بر داشت. درست در همان زمان سوني با يك سرمايه گذاري فوق العاده كلان يكي از شركت هاي اصلي هاليوود به نام كلمبيا پيكچرز را خريد و ترس از تفوق شركت هاي ژاپني را در آمريكا گسترد. اين زماني بود كه ژاپن تحقيرهاي زمان جنگ را خاتمه داد و موفقيت اقتصادي بلامنازع خويش را به رخ جهانيان كشيد. سوني تجسم اين موفقيت بود، موفقيتي كه البته مدت زيادي به طول نينجاميد.
طي دهه نود ژاپن دچار بحران عظيم شد. در اين دوران پيري بر موريتا مستولي گشت و همزمان با آن تغييراتي نيز در نظراتش پديد آمد: «اگر سيستم اقتصادي ژاپن كمبودهاي زيادي داشته باشد، قطعاً يكي از آنها هماهنگي كم با غرب است.» او اين عبارت را در سال ۱۹۹۳ در مقاله اي در مجله «آتلانتيك مونثلي» نوشت. او به كشورش توصيه كرد تا همانند غرب ساعات كار پرسنل را بكاهد و به غرب هم توصيه كرد تا همانند ژاپن انضباط (ديسيپلين) و نظم در كار را افزايش دهد. چندي بعد موريتا دچار سكته قلبي شد و تا زمان مرگش يعني سال ۱۹۹۹ هيچگاه از عوارض آن كاملاً رهايي نيافت. ايبوكا نيز كه طي سال هاي آخر عمر خود سرگرم شيوه هاي درمان سنتي آسيايي بود، دو سال قبل از آن فوت كرده بود.
منبع: دي سايت – نقل از كاراد
ايبوكا كه دوازده سال بزرگتر از شريكش بود نيز عضو كليدي همين گروه بود. وي يك مسيحي متعصب محسوب مي شد و به عنوان مهندس فني در نيروي دريايي فعاليت مي كرد. مهمترين موفقيت او تا آن زمان اختراع اولين دستگاه ژاپني ويژه جست وجوي زيردريايي به حساب مي آمد. ۱۴۰ عدد از دستگاه هاي مذكور از اوايل سال ۱۹۴۴ در نيروي هوايي امپراتوري به خدمت گرفته شدند. سال ۱۹۹۶ به مناسبت پنجاهمين سال تولد شركت تاريخچه آن منتشر شد. در اين تاريخچه از دستگاه جست وجوگر ياد شده به نيكي ياد شد و اختراع ايبوكا چنين توصيف گرديد: «گزارشي كه بعد از اتمام جنگ منتشر شد نشان داد كه اين دستگاه تا چه حد كارآيي دارد.» البته در اين گزارش ذكر نشده كه چه تعداد از زيردريايي هاي آمريكايي با كمك دستگاه هاي جست وجوگر مذكور هدف قرار گرفته اند.
ايبوكا و موريتا براي اولين بار در پاييز ۱۹۴۴ با يكديگر ملاقات كردند- آن هم در مقام دو عضو گروه فوق سري موسوم به «كميته تحقيقات جنگ». آنها طي ديدار مذكور پيرامون نحوه دفاع از ارتش امپراتوري ژاپن در مقابل آمريكايي ها گفت وگو كردند. همين گفت وگوها مبناي تداوم همكاري اسطوره اي بنيانگذاران شركت سوني شد. موريتا پيرامون همكاري هاي خويش با ايبوكا طي دوران جنگ مي نويسد: «با گذشت زمان ما بدون آنكه موفق شويم كلاهك هاي جست وجوگر حرارتي را به مرحله نهايي برسانيم آشنايي و نزديكي بيشتري نسبت به يكديگر پيدا مي كرديم.»
اين دو كارشناس طي ماه هاي بعد مشتركاً تلاش مي كردند كاري را انجام دهند كه به لحاظ فني غير ممكن بود. همين رفتن به دنبال غير ممكن ها بعدها يكي از اصولي بود كه آنها در سوني پيروي مي كردند، شركتي كه همواره خواسته همه ابداعات و كارها را خودش به تنهايي انجام دهد. از همان دوران ها هم بود كه اين دو نفر نسبت به آمريكا احساسي بين دوستي و نفرت پيدا كردند- بعدها گاه در آنها يكي از اين دو احساس شدت مي گرفت و مدتي بعد احساس ديگر. چنين برداشتي از آمريكا مي تواند توجيه گر بلندپروازي اي باشد كه سال ها بعد سوني با آن ايالات متحده را فتح كرد. مدت ها است كه مارك سوني براساس نظرسنجي ها در آمريكا مطمئن ترين مارك در ميان مردم محسوب مي شود.
البته اوايل دستيابي به موفقيت مذكور اصولاً قابل تصور نبود. موريتا مي نويسد: «خبر بمباران هيروشيما برايم غير قابل درك و تصور بود. شكاف و فاصله تكنولوژيكي ميان آمريكا و ژاپن فوق العاده زياد به نظر مي رسيد.»
با همين تفكرات دوران پس از جنگ براي موريتا آغاز شد. او و ايبوكا هيچ فرصتي را از دست ندادند و بلافاصله دست به كار شدند. آنها از طريق روابط فاميلي خويش حاميان با نفوذي پيدا كردند- پدر موريتا يك كارخانه دار سرشناس (فعال در زمينه توليد مشروبات موسوم به ساكي) بود و پدر زن ايبوكا هم طي دوران جنگ سمت وزير امور تربيت و پرورش ژاپن را بر عهده داشت. آنها از طريق حاميان با نفوذ خويش سرمايه لازم براي تاسيس شركت را به دست آوردند و سوني اوايل سال ۱۹۴۶ تاسيس شد. ايبوكا طي سخنراني خويش به مناسبت افتتاح شركت اظهار داشت: «ما تكنولوژي مورد نيازمان را خود ابداع كرده و رواج مي دهيم تا بدين ترتيب از مشكلاتي كه شركت هاي بزرگ به آن دچار هستند اجتناب كرده باشيم.» موريتا مي گويد: «ما در آن زمان به دنبال محصولات جديد و اصولي كارآمد بوديم و مي خواستيم كالاهاي مصرفي كاملاً نوين و با ساختارهاي اختصاصي روانه بازار كنيم.»
اين ايده در مديران سال هاي اخير سوني هم وجود داشته است. در سال هاي اول تاسيس سوني سخنان ايبوكا و موريتا عمدتاً حول محور تقسيم وظايف در شركت بود: پيرترها ابداع مي كردند و جوان ترها فروشنده بودند. ايبوكا و موريتا از همان آغاز كار متفق القول بودند كه نبايد هيچ كدام از آنها به تنهايي تصميم بگيرد. بدين ترتيب يكي از اصول مهم دستيابي به موفقيت توسط آنها شكل گرفت. به زودي در شركت تنها كالاهايي توليد مي شد كه در تمام دنيا فروش داشتند. البته شروع فعاليت ها در ژاپن دشوار بود. توكيو تسوشين كوكيو (نام سابق سوني) سال ۱۹۴۶ اولين محصول خود را كه يك پلوپز برقي بود طراحي كرد. در اين پلوپز برنج به خوبي- نه خشك و نه خمير- مي پخت. دستگاه مذكور هيچگاه به بازار عرضه نشد. ابداع يك بالش الكتريكي گرم كننده اندكي موفقيت بيشتري به همراه آورد. اين بالش در دوران پس از جنگ كه كمبود دستگاه هاي گرم كننده وجود داشت مي توانست مورد استقبال قرار گيرد، اما استفاده از آن غالباً به سوختن لباس ها و پتوها مي انجاميد. بالاخره شركت توانست در سال ۱۹۵۰ با توليد اولين نوار ضبط صوت و دستگاه پخش آن در بازار ژاپن يك نقطه عطف پديد آورد. ايبوكا و موريتا در آن زمان بيش از صد كارمند داشتند، اما هنوز هم شركت آنها كوچك و كم اهميت بود.
اين وضعيت در يكي از روزهاي سال ۱۹۵۳ تغيير كرد. در آن روز آكيو موريتا براي اولين بار پا بر خاك آمريكا گذاشت. او به ايالات متحده سفر كرده بود تا در نيويورك يك گواهي اعطاي مجوز را در شركت «وسترن الكتريك» امضا كند. غول آمريكايي در آن زمان به موريتا امتياز يك محصول كوچك را كه در آزمايشگاه هاي موسوم به «بل» ابداع شده بود، فروخت: ترانزيستور. موريتا بعدها از آن اتفاق چنين ياد مي كند: «هنگامي كه قرارداد را امضا كردم، دست اندركاران شركت وسترن الكتريك برايم شرح دادند كه اگر مي خواستند محصولات مصرفي را به ترانزيستور مجهز كنند تنها مي شد از اين دستگاه در توليد تجهيزات تقويت شنوايي بهره گيرند. البته ما هم اصلاً علاقه اي به بازار كوچك دستگاه هاي شنوايي نداشتيم.» بدين ترتيب يك افسر ژاپني توانست در نيويورك تنها هشت سال پس از جنگ با پرداخت ۲۵ هزار دلار يكي از مهم ترين اختراعات پس از كشف بمب اتم را از ابرقدرت جهان بربايد. موريتا مي نويسد: «من سوار بر موج اميد شنا مي كردم.» اميد وي هم بيهوده و سراب نبود. چهار سال بعد آنها شروع به فروش اولين راديوهاي ترانزيستوري جيبي در دنيا كردند. ايبوكا و موريتا تا قبل از آن «با اعتقاد به برتري تكنولوژيكي غرب بزرگ شده بودند.» (به گفته موريتا)- اما از آن زمان به بعد خود تاريخ صنعت را رقم مي زدند. هرگامي كه آنها بر مي داشتند قدمي براي رهايي از برتري غرب محسوب مي شد.
مدتي پس از توليد كوچك ترين راديوي دنيا اولين تلويزيون تمام ترانزيستوري دنيا، اولين دستگاه ضبط ويديويي ترانزيستوري، يك سيستم تلويزيون رنگي «تري نيترون» و بسياري ابداعات بزرگ شكل گرفتند. از ميان ابداعات مذكور شايد بتوان گفت واكمن و دستگاه هاي استريوي قابل حمل در جيب شلوار تا به امروز مشهورترين آنها بوده اند. البته شكست هايي هم وجود داشته اند: از آنجايي كه ايبوكا و موريتا مغرورتر از آن بودند كه سيستم ابداعي ويديويي خويش موسوم به بتاماكس را در اختيار ديگران قرار دهند، سيستم VHS كه توسط رقيب اصلي يعني شركت ماتسوشيتا اختراع شده بود در جهان به قدرت اول بدل شده است. با اين حال در مورد تكنولوژي «ديسك فشرده» (كمپاكت ديسك) كه توسط سوني و فيليپس ابداع شده بود، اشتباه مذكور تكرار نشد: امروز اين نوع CD در سراسر جهان به يكي از لوازم عادي در منزل تبديل شده است. بانيان تكنولوژي مذكور موفقيت هاي بزرگي را از اين رهگذر به دست آورده اند.
موريتاي پير اواسط دهه هشتاد با روحيه اي كه نشان از سرمستي جواني داشت، نوشت: «رواج CD به معناي آغازي بر يك دوره جديد است: آدم موسيقي را دقيقاً به همان صورتي كه نواخته شده مي شنود- هيچ گونه صداي خش خش نوار و يا صدايي جانبي احساس نمي شود.» بدين ترتيب موريتا بار ديگر خود را به عنوان يك پيشرو و پيشگوي بزرگ مطرح كرد، زيرا به راستي بعد از آن ديگر هيچ كس نتوانست از نوارهاي كاست معمولي در مقابل CD دفاع كند. البته تحقيقات و فناوري همواره تنها يكي از بسترهاي فعاليت در داستان شركت سوني بوده اند. عامل دوم و موتور مهم حركت مفاهيمي بوده اند كه بنيانگذاران شركت از نتايج حاصل از جنگ جهاني دوم آنان را به دست آورده اند. احساس حسادت و رقابت با آمريكا همانقدر در ايبوكا و موريتا ريشه دوانده بودند كه حس بخشش و اعتقاد به لزوم يادگيري از غرب. سال ها بعد از پايان جنگ ايبوكا در اتوبيوگرافي خويش اولين احساس خود از اشغالگران آمريكايي را چنان شرح مي دهد كه به خوبي رفتار سرسختانه و انعطاف ناپذير بنيانگذاران سوني را مي توان با آن توجيه كرد: «وقتي سلاح ها و تجهيزاتي را كه بر بار كاميون هاي ارتش آمريكا از داخل خيابان هاي توكيو عبور داده مي شدند مي ديدم، پيش خودم فكر مي كردم كه ما با چه كشور قدرتمندي جنگيده ايم! در آينده بايد حتماً به لحاظ فناوري از آمريكا سبقت جوييم.»
بدين ترتيب هنگام تاسيس شركت در سال ۱۹۴۶ توجه به برتري آمريكا كاملاً محسوس بود. البته وقتي سال ۱۹۵۷ ايبوكا و موريتا قصد داشتند اولين راديوي ترانزيستوري جيبي خود را روانه بازار كنند و به دنبال نامي جديد و مناسب براي شركتشان مي گشتند ديگر آمريكا كمتر از گذشته به نظرشان دشمن مي رسيد. لذا يكي از كلمات رايج در آن زمان در آمريكا يعني Sonnyboy را با عبارت لاتين Sonus تركيب كردند و از آن كلمه Sony را پديد آوردند.
نامگذاري جديد با يك اتفاق ديگر هم توأم بود و آن اينكه شركت به تجارت با آمريكا متمايل شد. ايبوكا و موريتا دريافتند كه در درازمدت مهمترين بازار آنها به ويژه در بخش ابداعات جديد ايالات متحده خواهد بود. آنها به اين نتيجه رسيدند كه هركس بتواند در آنجا نفوذ كند مي تواند در تمام دنيا فعاليت هاي خود را گسترش دهد.
اواخر دهه پنجاه بسياري از شركت هاي ديگر ژاپني نيز به همين نتيجه رسيدند- به عنوان مثال تويوتا اولين خودروهاي شخصي خويش را به آنسوي اقيانوس آرام فرستاد. با اين حال شايد بتوان سوني را تنها شركت ژاپني دانست كه حاضر شد تمام سياست هاي خويش را مبتني بر مقتضيات تجارت در ايالات متحده شكل دهد. موريتا با يادآوري آن سال ها مي نويسد: «بايد اعتراف كنم اوايل سعي مي كرديم عبارت Made in Japan (ساخت ژاپن) را تا حد ممكن كوچك بر روي محصولاتمان چاپ كنيم.»
البته موضوع در اختيار گرفتن بازار آمريكا براي ژاپني هاي نسبتاً تازه وارد بسيار مهمتر از اينها بود. موريتا اوايل هنگام سفر به نيويورك در هتل هاي ارزان قيمت اقامت مي گزيد و در رستوران هاي سلف سرويس غذا مي خورد. بسيار اصرار داشت كه يك شركت ژاپني واسطه آنها با مشتريان آمريكايي نباشد. او شركت نمايندگي سوني در آمريكا را شخصاً تاسيس كرد و به خاطر وجود اين شركت زن و فرزندانش را به نيويورك آورد. يكسال تمام خانواده موريتا كوشيدند تا خود را با راه و رسم زندگي آمريكايي منطبق سازند، اما بعد بروز يك مرگ در خانواده، آنها را وادار به بازگشت به موطن خويش كرد. البته ۱۵ سال بعد در سال ۱۹۷۶ مجله نيوزويك در مورد موريتا نوشت: «او مردي بود كه به تنهايي تصور جهانيان از تجار ژاپني را تغيير داد.» به جز يوكو اونو، همسر جان لنون (خواننده معروف)، در آن زمان در غرب هيچ كس شهرت دو رئيس جوان سوني را نداشت.
ارتباط موريتا با غرب از همان آغاز وضعيتي پيچيده داشت. رويگرداني موريتا از غرب سال ۱۹۸۹ دوباره آغاز شد. او در آن سال با همراهي شينتارو ايشي هارا، سياستمدار ملي گرا، كتابي را تحت عنوان «ژاپني كه مي تواند نه بگويد» منتشر ساخت. به يكباره وي به يكي از مخالفان سرسخت غرب بدل شد: «ما در تجارت ده سال آينده را در نظر داريم، در حالي كه آمريكايي ها تنها در مورد سود ده ماه آينده فكر مي كنند.» مدير سوني با اين عبارت به مسخره شركت هاي آمريكايي پرداخت. انتشار كتاب او عواقب زيادي در بر داشت. درست در همان زمان سوني با يك سرمايه گذاري فوق العاده كلان يكي از شركت هاي اصلي هاليوود به نام كلمبيا پيكچرز را خريد و ترس از تفوق شركت هاي ژاپني را در آمريكا گسترد. اين زماني بود كه ژاپن تحقيرهاي زمان جنگ را خاتمه داد و موفقيت اقتصادي بلامنازع خويش را به رخ جهانيان كشيد. سوني تجسم اين موفقيت بود، موفقيتي كه البته مدت زيادي به طول نينجاميد.
طي دهه نود ژاپن دچار بحران عظيم شد. در اين دوران پيري بر موريتا مستولي گشت و همزمان با آن تغييراتي نيز در نظراتش پديد آمد: «اگر سيستم اقتصادي ژاپن كمبودهاي زيادي داشته باشد، قطعاً يكي از آنها هماهنگي كم با غرب است.» او اين عبارت را در سال ۱۹۹۳ در مقاله اي در مجله «آتلانتيك مونثلي» نوشت. او به كشورش توصيه كرد تا همانند غرب ساعات كار پرسنل را بكاهد و به غرب هم توصيه كرد تا همانند ژاپن انضباط (ديسيپلين) و نظم در كار را افزايش دهد. چندي بعد موريتا دچار سكته قلبي شد و تا زمان مرگش يعني سال ۱۹۹۹ هيچگاه از عوارض آن كاملاً رهايي نيافت. ايبوكا نيز كه طي سال هاي آخر عمر خود سرگرم شيوه هاي درمان سنتي آسيايي بود، دو سال قبل از آن فوت كرده بود.
منبع: دي سايت – نقل از كاراد