یه روزی این شعر رو خوندم که اصلا یادم نمیاد که از کیه یا کجا خوندم ولی همیشه یادمه که میگفت:
نرمی ز حد مبر
که چو دندان مار ریخت
هر طفل نی سوار کند تازیانه اش
امروز خوب میدونم چی داره میگه.
احساس میکنم اونقدر که من در حد برخی از کارکنانم محبت کردم و مسائل اونها رو به روشون نیاوردم و نخواستم که احساس کنند اینجا روابط کاری روابط رئیس و مرئوسی هستش حالا دیگه حتی بعضی ها جرات میکنن که برای من قیافه بگیرن.
همش تقصیر خودمه. شما هم مراقب رفتار خودتون باشید و اونقدر خودتون رو پایین نیارین که دیگرانی که پایین تر از شما هستند فکر کنند که دیگه شما رو که محل میذارن خیلی لطف میکنن!! جدی میگم. خیلی ها ظرفبتش رو ندارن و وقتی زیادی بهشون محبت میکنی خیال میکنن خبرایی هستش
برای همین یادتون باشه بعضی وقتها لازمه که یادآوری کنید که اینجا رئیسی هم داره و جای اونا کجاست
راستی این ردپا رو دنبال کنین. از ظاهر تر و تمیز و سر در ادبی اش معلومه که میشه توش چیزایی یاد گرفت