اول اینها رو بخونید:
… و تا اشكهايت جاري نشود ،فرقي بين 500 و 50000 و 200000نيست .تا يك سوله له شده را كه حتي بمباران هوايي نمي توانست چنين ويرانش كند را نبيني و كارگران بيكار شده را و خانواده هاي آنها را و شب عيدي كه در پيش دارند را و ماتم صاحب كارخانه را كه در شرايط كمبود نقدينگي و سياست انقباضي اخير بانكها در شرايط عادي اش لنگان لنگان به پيش ميرفت را نبيني اعداد 90 ميليارد و 15000 بيكار برايت مفهومي ندارد . اينجا ا(يك) يعني يك كارخانه ،يعني 100 نفر بيكار ،يعني 500 نفر بدون درآمد،يعني 500 ميليون بدهي ،يعني اقساط عقب افتاده ،يعني اخطار بانك،يعني….فرق بسيار بين يك با دو. يك با 200 !!!!يعني چقدر اعداد بي احساسند… بقیه را در وبلاگ خاطرات یک مدیر بخوانید
بخشی از نامه ي آبراهام لينکلن به آموزگار پسرش را نیز اینجا مینویسم. در وبلاگ دریای مست زندگی بقیه را بخوانید :
به پسرم ياد بدهيد که در اوج غم و اندوه لبخند به لب داشته باشد. به او بياموزيد که از اشک ريختن خجالت نکشد. به او بياموزيد که مي تواند براي انديشه و شعورش مبلغي تعيين کند.اما قيمت گذاري براي دل بي معناست. به او بگوييد که تسليم هياهو نشود و اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با همهي نيرو مبارزه کند…
این راه به کجا میرود آخر؟
حتما اين جمله سوالي را بارها شنيده ايد ولی واقعیت این است که راه جایی نمیرود. راه سر جای خودش است.
این ما هستیم که در راه میرویم و آنرا طي ميكنيم. این ما هستیم که باید مراقب باشیم راه را بیراه نرویم. راه جایی نمیرود.
راه برای نایستادن است.
راه برای رفتن است.
راه برای این است که بدانیم نباید بایستیم.
برای این است که بدانیم باید برویم.
با همین دو پای خود. چرا که جز خودت کسی تو را نخواهد برد.
باید بدانیم که به هر کسی که در این راه میرود نباید سفر بخیر گفت. همه کس مسافر این راه نیستند.
برخی مسافران را میرسانند و برمیگردند پس مسافر نيستند.
هر کسی که همراهمان است همسفرمان نیست.
راه برای کسانی است که میروند تا برسند.
راه جایی نمیرود.
جاري و روان باش. مثل آب
من آبم. هيچ مانعي نميتواند مرا از رفتن باز دارد
من آهنم. هيچ مانعي مقابلم تاب ندارد.
تو چطور؟
روزگار واقعا سخت شده است. شرایط اقتصادی همه جوره همه کس را درگیر کرده است. دلم به حال آن کارگر و آن کارخانه دار سوخت. فقط کافی بود خودم را برای لحظاتی جای آنها بگذارم.
میدانم که راه جایی نمیرود. راه فقط مرا میرساند. به جایی که باید برسم. پس باید رفت. راه سختی در پیش است. عمیق و طولانی ، با سرما و گرما. باید به خودم ثابت کنم که عرضه اش را داشته ام.
من تسلیم نمیشم. من آهنم.