پيشنهادشان آن بود كه با هم كار كنيم تا در هر دو بازار رول فاكس و كاغذ كامپيوتر سهم بازار مشتركي را ايجاد كنيم. خلاصه صحبتهاي اوليه به اينجا منجر شد كه آنها در دل رادان ادغام شوند، انبارشان به انبار رادان منتقل شود و دفتر رادان به عنوان دفتر مركزي فروش انتخاب شود و كاركناني كه توسط رادان قابل جذب است جذب شده و بقيه را مرخص كنند. 25% سهم شركتشان را نيز به من منتقل ميكردند.
از اين موضوع خوشحال بودم. اولا بدليل اينكه رادان به جايگاهي رسيده است كه شركت قوي تري ميخواهد در آن ادغام شود دوما شركت از لحاظ سرمايه قوي تر ميشود و سهم بازار بيشتري به صورت آماده به سهم نام تجاري رادان افزوده ميشود و تيم قوي تري در رادان شكل ميگرفت.
ولي در جلسه بعدي كه با مديران آنجا داشتم متوجه شدم كه علت اصلي عدم توانايي آنها در كسب سهم بيشتر بازار ضعف مديريت است. عليرغم آنكه به من ميگفتند فروش از شما و به توليد فكر نكن متوجه شدم كه متاسفانه حتي توانايي ارائه قيمت دقيق براي محصول توليد شده را نيز ندارند.
از طرفي از شراكت با اين شركا كمي دچار شبهه شدم. به قولي ترجيح دادم سري را كه درد نميكند دستمال نبندم.
پيشنهاد من فقط ميتوانست اين باشد كه به صورت قرار دادي و بدون شراكت با هم كار كنيم و توليداتشان را به من بفروشند و من هم به نرخ خودم و به روش خودم آنها را به بازار عرضه كنم و هيچ شراكتي از لحاظ مادي با هم نداشته باشيم كه باز به دليل مشكلات مديريتي به خصوص در توليد و كارخانه آنها فكر نميكنم بتوانم در بازار روي توليد به موقع آنها حساب باز كنم.
در هر حال هر چقدر سبك و سنگين ميكنم ميبينم باز كفه ترازو به ضرر اين همكاري مشترك سنگيني ميكند. براي همين قيد اين همكاري را خواهم زد. ولي خوشحال ميشوم اگر از نقطه نظرات شما خوانندگان عزيز نيز بهره مند شوم.
توليد بدون سيستم فروش قوي و سيستم فروش بدون توليد منظم و قوي به هيچ وجه موفق نميشوند.
فروش بر روي ستونهاي توليد استوار است. يك فروشنده بايد بتواند از كيفيت محصول، زمان تحويل، نحوه تحويل و همه آنچه كه به فيزيك كالا مربوط ميشود مطمئن باشد تا بتواند با خريدار در خصوص شرايط فروش مذاكره كند و يا در بازار با رقبا مقابله كند.
هر چقدر هم سيستم فروش قوي باشد اگر نتواند به طور منظم سفارشات را پاسخ دهد و يا مشخصات محصولات فروخته شده با خواسته مشتري برابري نكند نه تنها كاري از پيش نميبرد بلكه نابود خواهد شد. كه البته همه شما به خوبي با اين منطق آشنا هستيد و نيازي به ديتيل نيست.
و همه اينها به مديريت داراي دانش و تجربه نيازمند است. مشاركت تجاري و يا ادغام شركتها به چند نوع تقسيم ميشوند كه مصطلح ترين آنها Jointventure استكه البته سعي خواهم كرد در فرصتي به اين نوع همكاري هاي بين شركتي بپردازم و چند سطر توضيحات مختصر بنويسم
به نظر من ادغام مديريتي يكي از الزامات اصلي در ادغام شراكتهاي تجاري است و بند بسيار مهمي است كه شركتهايي كه ميخواهند با يكديگر همكاري مشتركي را ايجاد نمايند يا در هم ادغام شوند بايد رعايت كرده و مورد توجه قرار دهند.
مسئله اصلي صرفا تمركز مديريت و رهبري نيست بلكه ايجاد هم نوايي است. مثل يك اركستر. مدير ارشد هر نوع اشتراك تجاري اگر نتواند در بين مجموعه اجزاي سازمان جديد هم نوايي و هماهنگي ايجاد نمايد در نهايت با مشكل بزرگتري مواجه خواهد شد كه حتي بقاي يكايك سازمانهايي كه با هم مشاركت كرده اند را از بين خواهد برد.
مثالهاي زيادي از مشاركتها و ادغامهاي موفق و ناموفق در دنياي واقعي تجاري را شاهد بوده ايم.
اميدوارم بتوانم به زودي مفصل در در اين خصوص بنويسم