آرامش خودمان را حفظ کنیم
افکارمان پر شده است از انواع خبرهای بد، مایوس کننده، دزدی، تبانی، اختلاس، از بین رفتن حقوق مردم کشور، بی مسئولیتی، ناکارامدی، بی کفایتی، بی توجهی، سو استفاده و مشاهده نتیجه همه اینها در درد و رنج و بیکاری مردم و پسرفت اقتصاد و تعطیلی کسب و کار و …
بمباران ذهن ما توسط تیترهای خبری بد ادامه دارد.
نگرانی های ما از فردا و اتفاقات لحظه ای بعدی که ممکن است کل برنامه ها و زندگی ما را تحت تاثیر قرار دهد ادامه دارد.
شخصا مدتهاست فرصت مطالعاتی ندارم. ذهنم خسته است. درگیر چیزی است در بیرون.
و نمیداند چیست.
خیلی وقتها میداند ولی نمیداند به کدامیک بپردازد. به هر کدام هم که میپردازد و مورد پردازش قرار میدهد در نهایت میرسد به جایی که گره کار با دست خودش باز نمیشود و ناچار است صبر کند.
با این حال باز سعی میکنم تمرکز کنم و مطالعه کنم و از مطالعه ام بیاموزم.
باز دارم فرصتهای کسب و کار را شناسایی میکنم و روی هر کدامشان کار میکنم. شاید همین فردا اجرایش کردم.
خیلی وقتها در ذهنم میگردم ببینم چه کسی برای اجرای این مناسب است، میروم به او پیشنهاد میکنم که هواتو دارم. بیا با هم ببریم جلو.
مثلا الان همزمان دارم روی 4 کار دیگر کار میکنم.
راه حل این نیست که مانند کبک سرمان را در برف فرو کنیم و خودمان را از اخبار ایزوله کنیم و در بی خبری سیر کنیم.
راه حل پذیرفتن شرایط جدید و تلاش برای حرکت در مسیر جدید است
باید بپذیریم و با این شرایط باز هم امیدوار باشیم.
مگر میشود من بخواهم و نشود؟
تو بخواهی و نشود؟
 نا امید نباش
تمام تلاشمان را باید بکنیم تا از این موج هم سالم بگذریم.
باور کنید این نیز بگذرد. آنچه میماند ما هستیم و عمر گذشته و دستاوردی که میتواند به جای هیچ کلی چیز باشد
کمی فکر کن:
کاری هست که بتوانی برای دیگران انجام دهی که باری از دوششان سبکتر شود؟
آنها هم شرایط ما را دارند. یکی از بعدی بهتر و دیگری از بعدی بدتر.
مهربانی کردن با دیگری حداقل کاری است که میتوانیم انجام بدهیم.
مثلا دیروز عصر که یکی از دوستانم که تجارتخانه بزرگش را در ایرانشهر بسته است و مغازه بزرگش را کافی شاپ کرده است و پای تلفن از قفل شدن کارش و ناراحتی و ناامیدی و … مینالید را به صرف دمنوش مخصوص دعوتش کردم دفترم.
هر دو کلی به همین خندیدیدم.
آمد، با اینکه الان مغازه اش کافی شاپ شده است  (البته اجاره داده است) دمنوش ساده کیسه ای مرا نوشیدیم و کلی از اوضاع شکایت کردیم و در نهایت گفت: خدا برای خانواده ات نگهت داره. کلی سبک شدم. داشتم سکته میکردم.
چون کارافرین بود و صاحب خلاقیت، روی چند موضوع خلاقانه و ایده های آتی کسب و کار صحبت کردیم و با کلی امیدواری و نقشه های پیشرفت راهی منزلش شد ومن هم خودم را برای رسیدگی به پدر بیمارم به منزلش رساندم.
زندگی همین است.
حالا که همه چیز مدیریت اجتماعی، اقتصادی و … در بی سامانی است، لااقل خودمان به خودمان بد نکنیم.
باور کنید بسیاری از فشارهایی که با آن مواجهیم ناشی از بد رفتاری و بد اخلاقی و خودخواهی های خودمان است.
اگر فلان وزیر بد و نالایق است، کارمند همان اداره حداقل که میتواند مودبانه تر با مراجعه کننده صحبت کند و یا تمام تلاشش را برای رفع کردن مشکل او به کار ببرد؟ نمیتواند؟!
اگر فشار اقتصادی عرصه را بر ما تنگ کرده است تقصیر کسی که سوار تاکسی ما میشود و یا در اداره به ما مراجعه میکند و یا کارمند اداره ای است که ما با آن کار داریم نیست.
چند وقت قبل عکسی در خصوص راننده تاکسی بزرگواری که تاکسی اش را تاکسی شادی مینامید در اینستاگرامم درج کرده بودم که حتما دیده اید.
به همین سادگی همه مسافرانش با لبخند خارج میشدند.
مشکلات مدیریتی تقصیر کارکنان نیست ولی آنچه از دست ما بر می آید این است که:
1- با دیگران چنان برخورد و رفتار کنیم که دوست داشتیم اگر خودمان در آن شرایط جای او بودیم با ما چنان برخورد شود
2- آنچه بر خود نمیپسندیم بر دیگران روا نداریم
بقیه مشکلات سو مدیریت و اختلاس و دزدی و … را بگذارید جای خودش. تلافی اش را سر خودمان در نیاوریم.
باور کنید همه ما در ناراحتی هستیم.
فشارها فقط اقتصادی نیست.
برای تحمل سایر فشارها باید روی خودمان کار کنیم. بیشتر به سلامتی جسم و تغذیه و روحتان بپردازید. برای آنها هم باید وقت بگذاریم.
در مسیر حرکت از محل کار به منزل، اصلا به کار فکر نکنید.
سرتان را کمی به اطراف بگردانید و مناظر اطراف را ببینید.
ساختمان جدیدی که دارد ساخته میشود، مغازه ای که مستاجر جدیدی دارد و کسب و کار جدیدی که قبلا نبود را راه انداخته است (برای موفقیتش از ته دلتان  آرزو کنید) مردمی که در تیپها و لباسهای مختلف در آمد و شد هستند و … به همه چیز نگاه کنید.
متوجه خواهید شد که قبلا اینها را نمیدید چون در طول مسیر ذهنتان درگیر خیلی چیزها بود.
خنثی باشید. حرص نخورید. فقط تماشا کنید. اجازه دهید کمی ذهنتان بدون استرس باشد. کسی جلوی شما پیچید فقط تماشا کنید. تلاش کنید هیچ چیزی فشار خونتان را بالا نبرد.
به همسرتان که با همه تنگناها و مشکلات جاری در کنار شماست محبت کنید و با مهربانی خطابش کنید، فرزندتان را نوازش کنید و…
اینها حداقلهایی است که بیشترین شادی را برای شما به ارمغان می آورند.
شادی را به خانه ببرید و هر روز بر میزانش بیفزایید.
مشکلات را پشت در بگذارید بمانند و با لبخند وارد شوید.
به همه شان بگویید که نگران چیزی نباشند چون شما را دارند و شما مثل کوه پشتشان هستید. کسی را از جیب خالیتان با خبر نکنید.
شما که بلرزید همه میلرزند. شما محکم باشید همه به پشتوانه شما محکمند.
اگر کارفرما و کارآفرین باشید که دیگر فقط خانواده خودتان نیست. یک جامعه پشتش به پشتوانه شما گرم است. همه هم میدانند که چقدر در اذیت و سختی هستید. امروزه همه میدانند.
در منزل یا در محل کار کارهایی که اغلب با دست راست انجام میدادید را گاها با دست چپ انجام دهید تا مغزتان تمرین کند. مثلا اگر راست دست هستید با دست چپ مسواک بزنید.
باید به روان و  ذهنتان کمک کنید.
اوضاع همیشه بر این منوال نمی ماند.
باید برای بعد از تغییر همچنان سالم و با نشاط بمانید تا بتوانید مسیرتان را ادامه دهید.
برخی تحمل زمان رسیدن تغییر را ندارند و خودشان جابجا میشوند. این کار خیلی هم عالی است.
اگر میشود در شهر دیگری ساکن شد و راحت تر زندگی کرد چرا که نه؟
اگر میتوانید به کشور دیگری مهاجرت کرده و راحت تر زندگی کنید چرا که نه؟
اگر میشود شغلتان را عوض کنید و راحت تر زندگی کنید چرا فردا؟
اگر ایده ای دارید که میتواند کار کند و حداقلش این است که شما را امیدوار به موفقیت، در تلاش نگه میدارد چرا به آن نپردازید؟
اگر هم که هیچکدام از اینها برای شما صادق نیست، پس خودتان را برای شرایط بعد از تغییر سالم و سرحال نگه دارید
نگذارید نا امیدی همه قدرت فکر و ذهن و جسم شما را از بین ببرد.
اوضاع همیشه بر این منوال نمی ماند.
اگر مسئولی بی کفایت است، بدانید که هیچ میزی به صاحبش وفا نکرده. او نیز میرود.
مهم آن است که روح و روان و جسمتان سالم باشد

 

پسر من اگر جای تو بودم و این دانش و اطلاعات تو رو داشتم الان ترکونده بودم.

تو چرا روی پرسنال برندینگت کار نمیکنی؟

مجاهدی یعنی ایکامرس و دیجتال مارکتینگ.  ایکامرس و دیجیتال مارکتینگ یعنی مجاهدی. اما مردم هم همین رو میدونن؟

این همه اطلاعات و تجربه داری چرا ازش پول در نمیاری؟ فلانی ببین با یک دهم این اطلاعات داره چه پولی در میاره

و …

این حرفها را عزیزترین دوستان و بزرگوارانی که مرا خیلی دوست دارند و دلسوزم هستند، بارها  و بارها در جلسات متعدد با من مطرح میکنند. بخصوص عزیزانی که در حوزه پرسنال برندینگ ورود پیدا کرده اند و به دنبال رشد آن برای خودشان هستند.

حق دارند و درست هم میگویند وقتی میبینند عده ای که فقط دو سه کتاب خوانده اند یا در یکی دو دوره چیزهایی به گوششان خورده است دارند از این راه پول در میاورند.

من هم بارها و بارها روی این موضوع فکر کردم.

ولی دوستان واقعیت این است که تعریف من از خودم با پرسنال برندینگ فاصله زیادی دارد.

زمانی که من در سالهای 86-87 مبحث دیجیتال مارکتینگ را مطرح کردم این اتفاق برای اولین بار در ایران رخ داد. همه بزرگوارانی که در این حوزه فعالیت میکردند بازاریابی در فضای اینترنت را ایمیل مارکتینگ و تبلیغات بنری میدانستند و بس. گرچه بودند عزیزانی که خارج از ایران زندگی میکردند و یا با گوشه هایی از سوشیال مارکتینگ آشنا میشدند. زمانی که ما سالهای 75-76 روی ایران بنر اکسچنج کار کردیم حتی سایت زیادی هم در ایران وجود نداشت که تازه بخواهیم بنر هم نمایش دهیم  و از آن پولی هم کسب کنیم!

چون اصلا بحث جدیدی در کل دنیا بود.

در آن سالها بود که مبحث اینباند مارکتینگ را به سختی سعی میکردم با شرح جملات و تفسیرهای گوناگون معادل سازی کنم.

ولی هرگز دنبال این نبودم که مرا به عنوان ابداع کننده، پدر دیجیتال مارکتینگ، اسطوره فلان و … یاد کنند.

عده بسیار کمی میدانند که من جزو معدود افرادی در کشورم هستم که حتی زمانی که در ایران اینترنت نداشتیم (سالهای 71-72) و از طریق BBS ها از ارتباطات راه دور در محیط DOS از چیزی که نمیدانستیم اسمش شبکه اجتماعی است!، بهره میبردم. و ایکامرس میکردم بدون آنکه بدانیم اسم این کار بعدا ایکامرس خواهد شد. و من آن زمان دانشجویی در تبریز بودم که با مودم 2400 و خط دایال آپ به BBS هایی در تهران متصل میشدم و نگران هزینه تلفن راه دورم هم بودم.

من حتی سر کلاسها هم میگویم که من استاد (که یک درجه ارشد علمی بسیار بالایی است) نیستم که هیچ عضو هیات علمی هم نیستم. یعنی من از هیچ دانشگاهی حقوق نمیگیرم و استخدام هیچکدامشان هم نیستم. من یک کارآفرینم. عاشق خلق کسب و کار و علاقمند دارای کمی استعداد خدادادی در زمینه توسعه و گسترش کسب و کار و نوآوری در آن. که آن هم شاید به خاطر توانمندی در نگاه کل نگر سیستمی در عین جزء نگری است که در وجودم نهفته است.

اگر میبینید در اینستاگرامم بیش از هر چیزی عکسهایی از کلاس و سخنرانی و … است تنها به این دلیل است که در جلسات کاری و حرفه ای عکاس حضور ندارد و من هم اهل سلفی گرفتن و عکس گرفتن نیستم. تازه اگر جایی عکاسی باشد و اگر هم یادشان باشد عکس را هم برایم بفرستند و من هم بخواهم خاطره اش را نگه دارم شاید منتشرش بکنم.

اگر الان در کانال تلگرامم مطالب روز دنیای تجارت الکترونیکی را منتشر میکنم صرفا هدفم انتقال دانش روز و بازکردن دریچه هایی پیش روی مخاطب علاقمند و صد البته تلنگر زدن به علاقمندان است که ببینند چه کارها که نمیشود کرد و دنیا کجا میرود و اعتماد به نفسشان را قوی کنم که بیایند آستین بالا بزنند و نترسند. و این فقط  باز نشر گزیده شده و گوشه ای از اطلاعات روزانه اکتسابی من است که در اختیار علاقمندان قرار میگیرد. اتفاقا برای خودم هم جالب است وقتی که مروری میکنم و میبینم چقدر خوب است و چه مطالب جالبی را خوانده ام. همین به روز بودن هم باعث شده است که بتوانم کاندید مناسبی برای همکاری با شرکتهای بین المللی باشم.

من دنبال پول درآوردن از سخنرانی و تدریس نیستم. نه اینکه از پول بدم بیاید ولی به عنوان شغل اصلا مورد توجهم نیست. همین الان هم به شهرهای مختلف دعوت میشوم و صحبت میکنم. خودشان هم زحمت میکشند وجهی را علاوه بر پذیرایی و میهمان نوازی تقدیم میکنند ولی این شغل من نیست. قدر وقتی که از من میگیرند را هم میدانم و خودم هم به ارزش زمانی که در اختیارشان قرار میدهم واقفم ولی فکر میکنم می ارزد که زمانی از زمانهای عمرم را اختصاص بدهم به  انتقال دانش و یا تجربه به چند نفر که ممکن است به کارشان بیاید.

برخی ایراد میگرند که برای چه این همه اطلاعات با ارزش را به رایگان منتشر میکنی. باید عرض کنم که تنگ نظر نباشید. آن قدر جا برای کار هست که حتی اگر همه مردم ایران هم دست بکار شوند باز برای همه فرصت کار خواهد بود. از طرفی چه خوب است که یاد بگیریم با هم کار کنیم. یک دست صدا ندارد و با یک دست شاید یک هندوانه هم سالم به مقصد نرسد ولی وقتی با هم باشیم خیلی کارها را میشود انجام داد و از سینرژی بدست آمده میشود استفاده کرد. اگر این اطلاعات باعث شود دو سه نفر به فکر بیفتند و با هم کاری را ببرند جلو زهی سعادت که نصیب من میشود.

قبول دارید که انتشار این حجم اطلاعات در خصوص دانش روز ایکامرس نشانه آن است که من ده ها برابر آن را مطالعه میکنم؟ و این فقط در حوزه ایکامرس است. در حالیکه من به عنوان فردی کارآفرین که سالها کارآفرینی کرده و خلق کرده و نوآوری کرده و رشد داده و سپرده دست دیگران، بی اغراق شاید تنها 10 یا 15 درصد موضوعات مطالعاتی من مربوط به ایکامرس باشد.

و من همچنان در زمینه اتوماسیون از طریق نرم افزار و سخت افزار و بخصوص اتوماسیون در خط تولید و ماشین آلات، تکنیکهای روز تولید و بخصوص بسته بندی، مدیریت، بازاریابی و فروش، مدیریت کیفیت، مدیریت خدمات، مدیریت ارتباط با مشتریان، مدیریت ارتباط با تامین کنندگان، مدیریت زنجیره تامین و توانمندسازی انسانهایی که در مسیرهایی با من همراه میشوند و … خودم را به روز نگه میدارم.

این کار زمان و انرژی زیادی از من میبرد ولی ده برابر هم به من زمان و انرژی میدهد. بله زمان هم میدهد. روی آن فکر کنید تایید میکنید و نیاز به توضیح نیست.

تازه آنرا ضرب کنید به توانمند شدنم در ارزان سازی و بخصوص تمایز سازی. که این آخری جوهره اصلی همه حرکتهای قبلی من است و چقدر هم در این کار توانمندم و علاقمند. و این اتفاقا فلسفه اصلی برند سازی است که من به آن بسیار پایبندم و معمولا جزئیات بیشتری را هم در نظر میگیرم

درست است که کارآفرین هستم ولی کارآفرینی سازمانی  Intrapreneurship را به کارآفرینی فردی ترجیح میدهم و برای همین هم هست که همکاری با شرکت چند ملیتی را زمانی که در راستای مسیر حرکت فکری و توانمندی های تجربه شده و اکتسابی من است با علاقه قبول میکنم چون اعتقاد دارم کار بزرگ را باید با آدمهای بزرگ انجام داد و به آن به عنوان فرصتهای یادگیری و کسب تجربه نگاه میکنم. چرا که با یک تیم حرفه ای است که میتوان کارهای بزرگتر و در سطح جهان گستر انجام داد و در افزایش رفاه و آسایش مردم دنیا سهیم شد. اگر قرار است بیایم در یک زمینه مثلا ایکامرس ایده ای را پیاده سازی کنم ترجیح میدهم آنرا در یک سازمان بزرگی که بستر مناسب برای پیاده سازی آن ایده را دارد پیاده کنم. چون رشد خود آن ایده به عنوان یک کسب و کار در دل یک کسب و کار بین المللی بیشتر از رشد خود آن به تنهایی برایم اهمیت دارد.

برای همین صرف تدریس یا سخنرانی یا انتقال از طریق محتوا مرا هرگز راضی نمیکند و گمگشته من اینها نیست. به همین دلیل هم میانه خوبی با پرسنال برندینگ ندارم. اتفاقا معتقد به اینم که “مشک آن است که خود ببوید”. یعنی اگر واقعا چیزی در چنته دارم در عملکردم باید دیده شود و این خود دلیل دیگری است برای اثبات توانمندی خودم به خودم (در زندگی ام خیلی با نظر دیگران کاری ندارم بلکه معتقدم عمل من پاسخ خیلی چیزها است) و علاقه ام به کارآفرینی و پیاده سازی آنچه اندوخته ام.

به دنبال خلق ارزش هستم. به دنبال پیاده سازی و بال و پر دادن به هر چیزی برای پرواز به جاهای بلند هستم و به این معتقدم که اگر راست میگی کاری کن کارستان. همانطور که در صنعت کاغذ با رادان کردم و از هیچ، افتخاری ساختم. گفتم کارستان یاد ابرستان افتادم. ابرستان یکی دیگر از کارهایم در یک بستر گسترده رایانش ابری است. نرم افزار حسابداری جزء کوچکی از طرح بزرگی است. ابرستان فقط یک نرم افزار حسابداری نیست. گرچه تیم جدید که هدایت کار را بر عهده گرفته است بسیار توانمند است و خوش فکر و حتما موفق خواهند شد.

در عین حال در حال بررسی و شناسایی زمینهای کشت دیگری نیز هستم. جایی که هر دانه ای کاشتم بتواند به راحتی رشد کند و میوه دهد.

از پرسنال برندینگ دور نشوم. اینها را نوشتم که اصل ماجرا حداقل برای خودم روشن شود و هر وقت از مسیر فکری خودم دور شدم یکبار دیگر آنرا بخوانم.

از طرفی معتقدم در این روزها و بخصوص سالهای اخیر که رشد توجه به پرسنال برندینگ بسیار پررنگ شده است، این توجه محصول بیکاری است. متخصصانی که بیکار شده اند و ترجیح میدهند مهارتشان را به دیگران بفروشند. آنها نیازمند دیده شدن هستند و ابزارش چیزی نیست جز پرسنال برندینگ. همان اهمیتی که سئو در بازاریابی اینترنتی دارد.

من شخصا برندینگ را به پرسنال برندینگ ترجیح داده ام و میدهم و برایم مهمتر است و مایل هستم به جای آنکه خود مرا بشناسند نتیجه کارم مورد توجه قرار گیرد.

برند آنچه توسط من خلق میشود از برند شخص من برایم مهم تر است. و صد البته تصویری که میسازد آینه تمام نمای خود من خواهد بود. به عبارتی ترجیح میدهم از تصویر آنچه خلق کرده ام دیگران را به پرسنال برندم برسانم.

 

برای حسن ختام دعوتتان میکنم با دیدن این نمایش عروسکی چند بیتی از اشعار مولانا را که در کانال آپاراتم هم گذاشته ام را مرور کنیم. اگر هم مایل بودید میتوانید نقطه نظرتان را برایم در کامنتها درج کنید

.

یکی دو سال پیش در اولین کنفرانس بین المللی استراتژی های برند (دی ماه ۱۳۹۳) عضو شورای سیاستگذاری بودم که با هدف اشاره به اهمیت برند ملی صحبتهایی داشتم.
متاثر بود از فضای جاری بحثها روی اقتصاد مقاومتی
اصحاب دانش مطالب ارزنده ای اشاره داشتند. من هم عرائضی را صحبت کردم و البته اشاراتی به برند ملی!

رویکرد اصلی مورد اشاره من این بود که با تبلیغ و شعار “ایرانی، کالای ایرانی بخر” نمیتوان اقتصاد را مقاوم کرد و یا برند ملی ساخت.

برند ملی ما نام ایران است
این را نباید فراموش کنیم

ولی نکته ای که مد نظر من است اشاره به این موضوع است که یک خریدار نگران این است که به صرفه بخرد و کالای خریداری شده با نیازهایش بیشترین تطابق را داشته باشد.

وقتی نام ایران را روی کالایی میگذاریم، مصرف کننده تصویری از کل جامعه ایرانی را در کسری از ثانیه از نظر میگذراند. در مورد سایر کشورها هم همینطور. هر آنچه از اسم آن کشور در ذهن او تداعی معنا میکند از ذهنش عبور میکند.
به موفقیتهای علمی، توفیقات تیمهای ورزشی، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و … می اندیشد.
بعد با خودش فکر میکند که آیا میتوان به محصول ساخت چنین جامعه ای اعتماد کرد؟

این یعنی برند ملی. نکته کلیدی در انتخاب کالای ایرانی در این موضوع نهفته است.

با شعار و تشویق نمیتوان کار را برای مدت طولانی و به طور اساسی و پایه ای پیش برد.
اگر میخواهیم فروش کالای ایرانی بالا رود باید روی افزایش اعتماد به کالای ایرانی کار کنیم. برای افزایش اعتماد به کالای ایرانی باید نه تنها روی موفقیت تیمهای ورزشی حتی ترافیک و روابط سیستمهای اداری با مردم هم کار کنیم.
میپرسید چه ربطی دارد؟
ربطش خیلی هم زیاد است. وقتی من در خیابان به چراغ قرمز و حق عبور دیگران و … توجه نمیکنم، یا در اداره با رشوه گرفتن کار را از روال خارج میکنم یا کار دارای ایراد را تایید میکنم، یعنی حقوق دیگران برایم ارزش ندارد.
وقتی یک تیم ورزشی با پرچم کشوری، بی نظم باشد و یا مدام شکست بخورد و یا ورزشکارانش وضع خوبی نداشته باشند میتوان در مورد سیستم و دیسیپلین و مسئولیت پذیری آن کشور هم صحبتها کرد و از جنبه های مختلف به آن پرداخت.

پس وقتی در کشوری به حقوق دیگران احترام گذاشته نشود، به هر طریقی، فرقی نمیکند عبور موتور سوار و ماشین از چراغ قرمز و پیاده رو باشد یا صف نذری گرفتن و یا معطل شدن مردم در اداره ای، یا هر چیز دیگری، چرا باید مصرف کننده فکر کند حقوقش در محصول ساخت آن کشور که خریداری میکند رعایت شده است؟
و اگر بخواهم محصول بسازم هم لابد نه تنها مجددا به حقوق دیگران اصلا فکر نمیکنم بلکه تا بتوانم با رشوه دادن و رشوه گرفتن استانداردهای کارم را هم زیر پا میگذارم.
غافل از اینکه دارم با آبروی نام ایرانی بر روی محصولات ایران و اقتصاد کشورم بازی میکنم بعد توقع دارم مردم به کالای من اعتماد کنند.

این نکته کلیدی در ایجاد برند ملی است.

باید برای رشد برند ملی به حقوق دیگران احترام بگذاریم. چیزی که خداوند در تمام ادیان توصیه ویژه ای به آن داشته است.
اینگونه فساد (از نوع مالی – رشوه، اختلاس و …) هم از بین میرود. روی این هم فکر کنید ارتباطش را پیدا میکنید.

سلام

مدتهاست که در این وبلاگ نتوانسته ام بنویسم.
و آنقدر این ننوشتن ادامه یافته است که الان که آمده ام نمیتوانم بنویسم.
آنقدر نا گفته دارم ه نمیدانم کدام را بگویم و از چه بگویم. فقط باید شروع کنم. وقت بگذارم و شروع کنم.
برای همه شما آرزوی سلامتی دارم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

مدتها بود که نمی نوشتم. فیلتر شدن بلاگر و از کار افتادن موقتی سیستم ارسال پست از طریق ایمیل به خاطر فیلترینگ و … هم دلیل و بهانه ای شد برای من که کمتر بنویسم. بیشترین انگیزه ام برخی ایمیلهای محبت آمیز عزیزانی بود که یا جویای سلامتی من بودند و یا اینکه با لطف کم نظیرشان منتظر اظهار نظرهای من بودند پیرامون مباحث روز بخصوص در عرصه صنعت و تولید و بازرگانی و … و فکر کردم واقعا دیگر دارم با این دیر نوشتن علاوه بر این موارد عده ای را نگران خودم میکنم.

در همین ابتدا از همه عزیزانی که دائما تماسشان را با بنده حفظ کردند و جویای احوالم بودند بی نهایت سپاس گزاری میکنم. واقعا این همه اظهار لطف در مقابل همه این تنبلی های من در نوشتن مرا بسیار شرمنده کرده است.

ولی عامل اصلی تر اینکه نمی نوشتم این بود که بیشتر موضوعاتی که احتمالا باید در موردش مینوشتم یا مربوط میشد به مسائل مختلف سیاسی تاثیر گذار در کسب و کار که برای خودم خط قرمزی کشیده ام که خیلی واردش نشوم و یا به مسائل درون سازمانی که با توجه به اینکه متوجه هستم که با شدت بیشتری توسط رقبا همه فعالیتهای شرکت و حتی نوشته ها و اظهار نظرهایم رصد میشویم لذا ناخودآگاه از نوشتن خودداری میکردم تا همچنان برخی رقبا را کنجکاو نگه دارم. خود این موضوع از طرفی بسیار برایم خوشحال کننده بود چرا که می دیدم رقبایم چقدر دنبال این هستند که ببینند ما چه حرکتی میکنیم و چقدر هم بازار شایعات علیه ما داغ بود که خودش به نوعی به تبلیغ غیر مستقیم برای مطرح کردن ما تبدیل شده بود (که ادامه هم دارد) از طرفی باعث میشد کمتر از خودم خبر ارائه دهم تا دید رقبا محدودتر شود.

در این مدتی که تقریبا از من بی خبر بودید مشغول طی نمودن پروسه راه اندازی واحد صنعتی در یکی از شهرکهای صنعتی نزدیک تهران بودم و خب درگیر مسائل کسب اطلاعات و یا اقدام برای وام و تاسیس ساخت و … سبک و سنگین کردنهای متعدد و اولویت بندی ها و تغییر آنها و … که خودش برای خودش ماجراهایی داشت که در فرصتهای آتی بیشتر در موردش خواهم نوشت. دوره های آموزشی که بخصوص تخصصی برگزار میکنم برای من بسیار سودمند هستند و در هر جلسه چیزهای زیادی از عزیزان شرکت کننده یاد میگیرم و ذهنم بازتر میشود. گرچه متاسفانه تا رفع فیلترینگ برخی سایتهای شبکه های اجتماعی دوره بازاریابی دیجیتال را برگزار نخواهم کرد ولی چیزی از مطالعاتم در این زمینه کم نشده و فکر میکنم امروزه دانشم در زمینه بازاریابی بخصوص در ترکیب با مباحث تفکر سیستمی کلا بلوغ نسبی خوبی را در من در این زمینه ها ایجاد کرده و حرفهای زیادتری برای گفتن دارم.

این روزها هم که دوباره روزهای داغ مالیاتی فرا رسیده است. امیدوارم همانطوری که مسئولان وعده داده اند نظام ناعادلانه مالیاتی به زودی اصلاح شود و عادلانه شود. از شرکت یکی از دوستانم که در دفاترش ضرر مالی نشان میداد 15 درصد بیشتر از رقم مالیات پرداختی سال قبلش بدون توجه به عملکرد شرکت مالیات گرفته اند! با توجه به افزایش هزینه ها ناشی از حذف یارانه ها و فشار دولت بر روی بیشتر صنایع بخصوص صنایعی مثل ما که جزو 22 قلم کالایی محسوب میشویم که اصلا و ابدا نباید افزایش قیمت میداشتند و در مالیات سال بعد لحاظ شود و گرنه کلاه ما نیز پس معرکه است. در شرایطی در بازار کاغذ هر کاغذ فروش در هر بندیل 44 هزار تومانی تنها 1000 تومان سود میکند و تعزیرات هم بالای سرش ایستاده تا علیرغم افزایش سنگین کرایه حمل و تغییرات دلار و … قیمتش را تغییر ندهد چقدر میخواهند مالیات بگیرند؟ چند درصد بیشتر از مالیات سال قبل؟!!

امثال اینها بسیار بسیار زیادند که واقعا امیدوارم اصلاحات اساسی در نظام مالیاتی جدید صورت گیرد تا در این زمینه عدالت برقرار گردد.

چند وقت پیش نامه اعتراض یکی از تولید کنندگان مطرح در صنعت پوشاک را میخواندم (http://www.econews.ir/fa/NewsContent.aspx?action=print&id=133906) که حتما شما نیز خوانده اید. باز به خودمان شکر کردم که داریم به توسعه فکر میکنیم و از همه مهمتر که در صنف پوشاک نیستیم و فروشگاه هم نداریم و از این مسائل هم بی خبریم.

فعلا که بحث قیمت تمام شده بسیار داغ است و در این میان مطرح شدن بحث راه اندازی کلینیک قیمت تمام شده به منظور مدیریت قیمت تمام شده واحدهای صنعتی و ارائه مشاوره توسط ریاست محترم پژوهشکده وزارت بازرگانی به نظرم نوعی فرافکنی بزرگ است.

اصولا همه عواملی که در یک بنگاه اقتصادی مطرح هستند از دو بعد درون سازمانی و برون سازمانی برخوردار هستند که قیمت تمام شده هم یکی از آنهاست. قبول دارم که مدیریت کسب و کار در بیشتر واحدهای صنعتی دارای اشکالات اساسی است ولی تعطیلی یکی پس از دیگری واحدهای صنعتی فقط به سو مدیریت در این بنگاهها مربوط نمیشود. اگر واقعا قصد داریم که تولید افزایش یابد و صادرات صنعتی به دنبال آن افزایش یافته و اشتغال زایی شود و … باید قیمت تمام شده کالای ساخته شده در داخل کشور رقابتی شود. این خودش یعنی اینکه بهای ترانزیت هر تن در هر کیلومتر کالا در جاده های کشور با بهای آن در سایر کشورها بخصوص کشورهایی که در تولید همان کالا رقیب ما هستند برابری کند. هزینه انرژی، نرخ دستمزدها (در حال حاضر 17 ماه پرداختی برای 12 ماه کار که اگر تعطیلات فروردین ماه و تعطیلات و بین تعطیلات طول سال را هم محاسبه کنیم تقریبا 9 ماه کار میکنیم که خودش جدای از نرخ هر ساعت دستمزد در کشورمان با دیگر کشورها قابل مقایسه است)، تعرفه های گمرکی، حمایتهای صادرات و تولید، آزادی فضای کسب و کار، وضعیت رانتها، نظام مالیاتی، وضعیت دسترسی به منابع تامین مالی برای سرمایه گذاری و توسعه (نظام بانکی ما و بخصوص نرخ سودی که برای وامها میگیرند کافی است با چند کشور بدون منابع طبیعی مقایسه کنید) و صدها عامل دیگر رقابتی شود که هیچکدام از عواملی که من مثال زدم در عهده مدیر یک واحد تولیدی نیست و اتفاقا همه آنها شدیدا در بهای تمام شده محصولات تاثیر میگذارند و صد البته که واحد صنعتی نیز ناچار است افزایش در بهای تمام شده را از طریق افزایش در قیمت فروش به قیمت فروش منتقل نماید.

سازمان تعزیرات هم که چوب بالای سر تولید کننده است که مبادا درصدی افزایش بها رخ دهد غافل از این تفکر که در بازار رقابتی اصولا هر نوع افزایش قیمت به ضرر تولید کننده است چون رقابت را از دست میدهد و تقاضای محصولش در مقایسه با رقیبش کاهش میابد و عملا هیچ تولید کننده ای اگر مجبور نباشد و یا حیاتش به خطر نیفتد راضی به افزایش قیمت محصولاتش در مقایسه با رقبا و محصولات موجود در بازار نخواهد بود و نیازی اصلا به سازمان تعزیرات نیز نخواهد بود سوای اینکه و سوای اینکه (چون واقعا مهم است) اصولا مفهوم برند سازی در متمایز سازی خلاصه میشود و قطعا تی شرتی که نشان خاصی را دارد نمیتواند و نباید با تی شرتی که بدون نام و نشان خاصی است با یک قیمت عرضه شوند چرا که تولید کننده ای که صاحب نام شده است در اصل این شهرت و اعتبار نامش را مدیون تمام زحمات و سرمایه گذاری های فکری و معنوی است که برای کیفیت و توجه به جزئیات متعدد در محصولاتش صرف نموده است و عملا نیز تک تک مواد اولیه و نیروی کار و ماشین آلاتش به مراتب بهبود یافته تر و با کیفیت تر از رقبای بدون نامش هستند که صد البته بهای تمام شده و به دنبال آن قیمت بالاتری خواهد داشت و متاسفانه سازمان تعزیرات و سایر نهادهایی که در این خصوص تصمیم گیرنده هستند چندان به این مباحث توجه ندارند.

حالا آیا کلینیک و مرکز مشاوره آشنایی با اصول تعیین و محاسبه قیمت تمام شده را برای مدیران واحدهای صنعتی نیاز داریم یا مدیران سازمانهایی که مستقیم و غیر مستقیم در این امر تاثیر گذارند؟ برای حمایت از تولید کننده هیچ چیزی بهتر از رقابتی کردن محیط و عوامل تاثیر گذار نیست و با این کار مزیتهای نسبی و رقابتی خودشان رو شده و شناسایی میشوند و بیشتر سرمایه ها جذب تولید خواهند شد و دیگر شاهد طوفانهایی که سرمایه های سرگردان در بازار سکه و ارز و … ایجاد کردند نخواهیم شد. شاید اگر مفهوم جهاد اقتصادی عمیقا درک شده و توجه جدی تری در عمل و نه در شعار به آن شود اتفاقی بیفتد.

از اینها که بگذریم درگیر مسائل مختلفی در زمینه اصلاحات سیستمهای تولید و فروش هستم که نوآوری و پیشرفتهای قابل توجهی در سابقه فعالیت شرکتم محسوب میشود و علیرغم مشکلات جدی که آشکار و پنهان برخی رقبایم با آن مواجهند و متاسفانه خبر نیمه تعطیلی و کاهش فعالیت برخی از آنها را نیز میشنوم فکر میکنم دهه 90 را بسیار بنیادی تر آغاز نموده ایم و شرکتمان از آینده بهتری برخوردار خواهد شد و در آینده نزدیک و ظرف حدود یک سال آینده شتاب خوبی برای توسعه خواهد گرفت و اگر مسائلی که به آنها اشاره کردم از پیش پای صنایع برداشته شود در منطقه نیز حرفهای زیادی برای گفتن خواهیم داشت.

به هر صورت مثل همیشه امیدوار و با برنامه پیش میروم. گرچه برنامه ها دائما به روز میشوند و اصلاحشان میکنم ولی پیوسته و گاها آهسته پیش میروم و همین باعث دلگرمی است. سعی هم خواهم کرد زود به زود بنویسم.

از دوستان وبلاگ نویسم بخصوص قدیمی ترها هم خواهش میکنم کامنت نگذاشتن های من را به حساب بی توجهی به مطالبتان نگذارید چرا که واقعا برخی از وبلاگهایتان از دسترسی مستقیم من خارج شده اند و دست و پا شکسته مطالبتان را از طریق فیدها میخوانم و فیدخوانها هم ابزار خوبی برای کامنت گذاشتن نیستند ولی بدانید و مطمئن باشید که همه مطالبتان را میخوانم و مثل همیشه از آنها یاد میگیرم و لذت میبرم.


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

حتما ماجرای داغ بمب ارزی آمریکا را شنیده اید. این موضوع بسیار برای من جالب است چرا که همیشه فکر میکردم سرمایه گذاری خارجی به رونق اقتصادی کمک میکند در حالیکه اکنون میبینم چاقوی دو لبه است. از طرفی دیگر تایید دیگری بر گفته هایم است که با گران شدن دلار و کاهش ارزش پول کشورمان اقتصادمان رونق میگیرد و دولت نباید نرخ دلار را پایین نگه دارد چرا که با تداوم این کار صادر کننده و تولید کننده دچار زیان و وارد کننده دچار منفعت میشود.
اما موضوع بمب ارزی دولت امریکا همه دنیا را تکان داده است. سیاست‌گذاران آمریکا معتقدند که ارزش دلار‌، به ویژه نسبت به یوآن چین‌، باید بسیار بیشتر کاهش یابد تا واردات آمریکا کاهش و صادرات آن افزایش یابد و کسری تراز تجاری‌ اين کشور‌ که در حد غیرقابل قبولی بالا است‌، تخفیف یابد. مساله ‌اينجا است که اغلب کشورهای دیگر نیز هدف مشابهی را دنبال مي‌کنند. اقتصادهای پیشرفته که نرخ رشد پايینی دارند‌، مایلند ارزش پولشان کاهش یابد تا صادراتشان رقابت‌پذیرتر، وارداتشان گران‌تر شود و تقاضای داخلی تا حد امکان از طریق تولیدات خودشان پاسخ داده شود و در نتیجه رشد اقتصادی آنها تسریع شود و بیکاری کاهش یابد. حتی کشورهايی نظیر آلمان و ژاپن‌ که مازاد تجاری قابل توجهی دارند‌، به دلیل اهمیت صادرات در تولید ناخالص داخلی آنها‌، از‌اين قاعده مستثنی نیستند.

در ‌اين میان‌، اقتصادهای نوظهور که رشدی سریع و متکی به صادرات دارند و نرخ بهره آنها نیز بر اساس ملاحظات داخلی نسبتا بالا است با شرایط نامساعدی مواجه شده‌اند. از آنجا که نرخ بهره در آمریکا بسیار پايين است (نرخ بازده اوراق قرضه دوساله دولت آمریکا هم اکنون کمتر از 4/0 درصد در سال است)‌، بخش قابل توجهی از دلارهايي که به بازار آمریکا تزریق مي‌شود‌، توسط سفته‌بازان حرفه‌ای به قیمت ارزان به وام گرفته مي‌شود و در کشورهايي که نرخ بهره بالاتر دارند و دست کم در حال حاضر‌، اقتصاد آنها مستحکم و رو به رشد است‌، سرمایه‌گذاری مي‌شود. چین‌، برزیل‌، کره‌جنوبی‌، تایلند‌، ترکیه‌، آفریقای جنوبی و تعدادی از کشورهای دیگر مقصد‌اين دلارها هستند. روانه شدن دلارها به‌اين کشورها‌، تقاضا برای پول‌های ملی آنها را افزایش مي‌دهد و در غیاب اقدامات بازدارنده‌ و آزاد بودن بازار ارز‌، ارزش پول ملی آنها را افزایش مي‌دهد‌، ضمن آنکه به خطر پدید آمدن حباب‌های گوناگون دامن مي‌زند.

پیشنهاد میکنم از طریق روزنامه های اقتصادی این موضوع را دنبال کنید و اگر مایل باشید در خصوص تبعات آن بر اقتصاد خودمان در حالی که دولت دارد نرخ ارز را کنترل میکند و حذف یارانه ها و تحریم هم هست فکر میکنید برای تولید و صادرات و وارداتمان چه اتفاقی می افتد؟
من خودم هم روی این موضوع فکر میکنم و با اظهار نظرهای شما پیش میرویم. برای شروع کار اینجا را بخوانید:

ظاهرا قرار است از تجار به صورت نقدی حمایت شود. من فکر میکنم منظورشان تجار وارد کننده است وگرنه اول جوایز صادراتی صادر کنندگان را تسویه میکردند. خودتان بخوانید: http://www.econews.ir/fa/NewsContent-id_146822.aspx

پولی شدن کنکور سراسری هم از آن موضوع های جالب است. تلاش میشود که پولدارها دغدغه هایشان کمتر شود.

در خصوص کارهاییی که در سر داشتم و در پست قبلی نوشته ام تصمیماتی گرفته ام که ظاهرا این پست آنقدر مفصل شد که فرصتی برای آن نماند. شاید در پست بعدی در موردش نوشتم.

پ.ن: راستی عزیزانی که مکانیک خوندن و یا دست به آچار هستند و فنی، نمیتونین وسیله ساده ای برای این عزیزان درست کنید؟ اینجا را ببینید: href=”http://sadrizadeh.persianblog.ir/post/4894


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

قرار است برنامه آموزشی قیمت و قیمت گذاری (مربوط به مباحث بعد از قیمت تمام شده) را طی دو نیم روز در تاریخهای 29 و 31 خرداد در خانه مدیران سازمان مدیریت صنعتی برگزار کنم که آگهی آنرا میتوانید در اینجا ببینید:

اوضاع بازار کاغذ تعریفی ندارد. همه مشکل نقدینگی دارند و از طرفی نیز خریدهای خارجی نیز به صورت نقدی فشار زیادی را به شرکتهای مختلف وارد نموده است.
هنوز قیمتها روند افزایشی طی میکنند و تامین بسیاری از کاغذها با مشکلاتی مواجه است و خریدهای خارجی نیز برای حداقل یک ماه بعد قابل سفارش دهی نیست.
در شرایط فعلی یک وارد کننده باید حداقل 20% پیش پرداخت انجام دهد تا سفارشش را بعد از یک ماه در دستور تولید قرار دهند و حدود 10-20 روز بعد هم سفارشش بارگیری شده و بعد از 2 ماه به بندر عباس برسد و اگر خوش شانس باشد یک ماه بعد در تهران آنرا تحویل گرفته و تولید و تبدیل و … کند و تازه بعد از این مدت تقریبا 4-5 ماهه محصولش را روانه بازار کند که تازه برود سراغ تسویه حسابهای چند ماهه و دردسرهای وصول کردن چکهای برگشتی و … که مثلا چند درصد سود کند؟ قبل و بعد مالیاتش زیاد فرقی نمیکند.
برای همین بسیاری ترجیح میدهند سرمایه شان را به بانک بسپارند تا به قول خودشان مفت بگردند و بی دردسر گذران کنند که ” تا ببینیم چی پیش میاد”
و این فاجعه وقتی عمیقتر است که این فرد صاحب واحد تولیدی باشد. واحدهای تولیدی که با این راندمان کار و بیکاری ایجاد شده ناشی از وضع بد اقتصادی و سفارشات کم حجم و فروشهای مشکوک الوصول، نگران هزینه های واحدهای تولیدی خودشان هم هستند.
بحث بهای تمام شده کالای ایرانی واقعا جدی است و باید فکری به حالش کرد. واردات بی رویه تولید بیمار را از پای در آورده است.

این روزها بحث عفاف و حجاب دارد داغ میشود. شخص من معتقدم که متاسفانه آنقدر که در طی این چند سال روی حجاب اصرار و فشار وجود داشته روی عفاف کار زیادی صورت نگرفته و متاسفانه وقتی صحبت از حجاب میشود همه تصور میکنند مخاطب فقط خانمها هستند در حالیکه اگر آقایان کمی و فقط کمی عفت خودشان را در این زمینه کنترل کنند و به خودشان اجازه ندهند که به حریم دیگران تجاوز نموده و یا به راحتی شخصیت خانمی را حتی با یک نگاه مورد تعرض قرار دهند بسیاری از مسائل و فشارهای روحی که از این بابت خانمها را آزار میدهد مرتفع شده و مسائل مربوط به حجاب و بد حجابی و … راه خودش را باز میکند و نیازی به فشار و … نخواهد بود.
همگی به خوبی شاهدیم که کم نیستند افرادی که در ظاهری با حجاب کامل اسلامی و حتی متدین (چه آقا و چه خانم) ذره ای عفت ندارند و در مقابل بسیارند زنان و مردان محجوبی که عفتشان بسیار بیشتر و نمایان تر از حجاب ظاهرشان است.
سوای اینکه حجاب هم تعریفهایی برای خودش دارد. چه برسد به تفاوت حجاب با عفاف و رابطه بین آنها و …

خیلی غر زدم. انگار نمی نوشتم بهتر بود!


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید