به سپاس تاثيري كه ايشان در رويكرد من نسبت به سيستم داشته اند و احترام به مقام علمي ايشان اين پست را به معرفي ايشان و گزيده هايي از مثالهاي ادبي اين بزرگوار اختصاص ميدهم
سوابق آقاي دكتر بيژن خرم به اين شرح است:
– يكي از بنيانگذاران سازمان مديريت صنعتي و همچنين طراح، مدير و عضو هيئت علمي برنامه فوق ليسانس مديريت اجرايي در اين سازمان
– مشاور ارشد در موسسه مشاوره مديريت Interact در آمريكا و همكار مدعو پروفسور راسل ايكاف بنيانگذار OR و رويكرد سيستميك
– كارشناس توسعه صنعتي در سازمان بين المللي يونيدو UNIDO
– طراح و از اساتيد دوره برنامه ريزي آموزشهاي فني و حرفه اي در سطح ملي در دانشگاه لندن (DICE)
– نمايندگي ايران در طراحي برنامه هاي توسعه صنعتي آسيا در سازمان بهره وري آسيايي در ژاپن
– همكار پروفسور ديويد مك كللند رئيس دانشكده روانشناسي هاروارد و مربي كارگاه پرورش انگيزش كارآفريني و انتقال آن به سازمان مديريت صنعتي ايران و مركز توسعه مديريت لهستان
– طراحي و مديريت پروژه 100 طرح توسعه مديريت و تدريس در انواع برنامه هاي آموزش رسمي و غير رسمي در آمريكا، انگلستان، كانادا و ايران
– PMD از دانشگاه هاروارد – مهندسي مديريت دانشگاه رنسلر آمريكا – تحقيق در مديريت توسعه صنعتي دانشگاه آكسفورد (برنامه دكتري كالج سن كاترين)
ما فلسفه مديريت و سيستميك ديدن سازمان را از وي ياد گرفتيم و اين سرمايه بزرگي براي همه ما خواهد بود.
تسلط ايشان به ادبيات ايران و مطالعات مختلف ايشان به ما كمك كرد تا از مثالهاي ايشان نهايت استفاده را جهت درك بهتر مفاهيم ببريم.
– دو داستان در باره پرنده سيمرغ:
1- مرغان كمال جوي عطار نيشابوري: مرغها از زندگي روز مره خسته شده بودند از اينكه كاري ندارند جز اين كه هر روز بالا و پايين بروند و تخم بگذارند و دانه بخورند. براي همين نزد هد هد رفتند و از او راهنمايي خواستند كه چه كنيم. هدهد گفت در كوه قاف مرغي است به نام سيمرغ. پيش او برويد و از او بپرسيد. او راه كمال را به شما خواهد آموخت ولي راه سخت است و هفت دريا و هفت كوه و … و هر كسي نميتواند طاقت بياورد. مرغان رفتند و در بين راه برخي خسته و برخي زخمي از ادامه راه باز ماندند. در نهايت فقط 30 مرغ توانست برسد. آنان هر چه گشتند سيمرغ را نيافتند و عاقبت گفتند نكند سيمرغ خود ما 30 مرغي هستيم كه توانسته ايم از بندهاي مختلف راها شده و به اينجا برسيم.
2- دومين داستان مربوط به مرغان ابن سيناست. مرغان در قفس بودند و ناراحت از اينكه زنداني هستند. روزي بر حسب تصادف قفس ميشكند و مرغان آزاد ميشوند و خوشحال به اين سو و آن سو پرواز ميكنند.. بعد از مدتي ميبينند كه آزادي زياد هم خوب نبوده چون قبلا كسي به آنها دانه و آب ميداد ولي حالا در سرما و گرما بايد به دنبال غذا هم بروند.از هدهد ماجراي سيمرغ را ميشنوند و ميروند. ولي اينبار آنان سيمرغ را پيدا ميكنند و او ميگويد كه شما از بند برون رها شده ايد ولي اكنون در بند درون گرفتار هستيد و بايد تلاش كنيد تا از بند درون نيز آزاد شويد و تنبلي را كنار بگذاريد
اين دو داستان اين را ميرسانند كه منابع كمال در خود ما هستند و منابع آزادي هم در خود ما قرار داده شده اند و اگر آنها را بشناسيم و توسعه بدهيم و در كنار هم قرار دهيم موفقيت و كمال حاصل ميشود
به قول مولانا:
بند بر پاي نيست بر جان و دل است —- مشكل اندر مشكل اندر مشكل است
براي اينكه خارج از چهارچوب بنگريم و فكر كنيم بايد دانسته ها و دانش آموخته مان را كنار بگذاريم (Unlearning) تا ديد جداگانه اي را بدست آوريم تا بتوانيم ماوراي آنچه آموخته ايم و فكر ميكنيم (Paradigme) ببينيم و فكر كنيم تا بتوانيم تغييرات را ايجاد كنيم (لطفا نگاهي به اين پست من بياندازيد. شايد يكي از علتهاي توجه خاص من به فرمايشات ايشان نزديكي اين ديدگاه است و براي همين خوشحالم كه شاگرد ايشان محسوب ميشوم)
گرچه ترك عادت موجب مرض است ولي عدم ترك آن موجب هلاكت است
– راز بقاء حيات جاودان نيست. اين راز فناست. بلكه راز بقاء در تجديد حيات است نه تمديد حيات چون محيطي كه در آن به حيات ادامه ميدهيم مدام در حال تغيير است و در صورت ثبات و عدم تغيير محكوم به فنا هستيم.(لطفا نگرشتان سازماني باشد)
به قول اقبال لاهوري:
ساحل افتاده گفت گرچه بسي زيستم —- هيچ نه معلوم شد واي كه من كيستم
موج ز خود رسته اي تيز خراميد و گفت —- هستم اگر ميروم گر نروم نيستم
– نقش مدير قبلا مديريت عوامل بود ولي اينك عوامل حود مدير شده اند و نقش مدير يا رهبر سازمان مديريت تعامل است. اكنون مسير حركت به سوي كثرت است و 80% انرژي مديريت صرف مديريت تضادها ميشود چون متغيرها متعدد شده و خصوصيت آنها نيز متفاوت ميشوند
– حتما اين شعر را شنيده ايد كه :
هر بيشه گمان مبر كه خالي است —- شايد كه پلنگي خفته باشد
يعني هر بيشه زاري كه ميبيني فكر نكن كسي در آنجا نيست و خطري تو را تهديد نميكند. شايد يك پلنگ در آنجا خوابيده باشد.
ولي چون محل پلنگ كنام است نه بيشه بلكه بيشه محل شير است پس درست آن شعر به اين صورت است:
هر پيسه (لكه) گمان مبر كه خالي (يك خال) است —- شايد كه پلنگِ خفته باشد
يعني هر لكه اي كه ديدي فكر نكن كه خال است شايد كه پلنگي باشد كه خوابيده است
– متخصص كسي است كه ادامه ميدهد تا بيشتر و بيشتر در مورد كمتر و كمتر بداند (چون دائم تخصصي تر ميشود – مثلا مكانيك سعي ميكند متخصص موتور شود و متخصص موتور سعي ميكند متخصص انزكتور شود و …)و كارش به جايي ميرسد كه همه چيز درباره هيچ چيز بداند ولي يك جنراليست كسي است كه ادامه ميدهد تا كمتر و كمتر در مورد بيشتر و بيشتر بداند و كارش به جايي ميرسد كه هيچ چيز در مورد همه چيز بداند
– حفظ موفقيت مهمتر از كسب موفقيت است و معني آن ثبات نيست بلكه تغيير است
– يكي از ذي نفعان بسيار مهمي كه اغلب در طراحي مجدد مد نظر قرار نميگيرند و ديده نميشوند همسران كاركنان هستند كه حتما بايد در طراحي مجدد به آنها توجه كرد و آنها را در منافع دخيل نمود. بدينوسيله من به ما تبديل ميشود و كل خانواده، كارمند را ياري ميكند تا به اهدافش در سازمان برسد و خود را در موفقيتهاي او و موفقيتهاي سازمان سهيم ميبينند
– تهديدهاي اجتماعي مثل حمله صياد به صيد است. در فيلمهاي راز بقا حتما حمله يوزپلنگ به صيد يا حمله مار به طعمه را ديده ايد. صياد بسيار آرام آرام و بدون جلب توجه به صيد نزديك ميشود و به محض آگاهي صيد آنقدر بدون حركت مي ايستد تا دوباره صيد خطر را فراموش كند و باز به صيد نزديكتر ميشود و درست در حاليكه تا كنون خيلي آرام بوده بصورت برق آسا به صيد حمله ميكند و او را ميگيرد. تهديدهاي اجتماعي هم به همين صورت هستند
– سه عامل ميتوانند برنامه ريزي ما (ساختن آينده توسط خودمان در زمان حال) را به هم بريزد تا به دلايل غلط برنده شويم يا به دلايل غلط بازنده شويم. آن سه عامل عبارتند از جبر(مثل محل طلوع خورشيد كه نميتوانيم تغييرش دهيم) ، انتخاب ( كه شايد انتخاب درستي انجام ندهيم) و شانس
– هر چيزي كه بيشتر قابل كنترل باشد كمتر قابل پيش بيني است چون بشر روند عادي آنرا هر وقت خواست ميتواند تغيير دهد و ديگر نميتوان رفتار آنرا پيش بيني كرد
– كوري نا بينا بودن نيست بلكه محروم بودن از يك چشم انداز (Vision) است (هلن كلر)
– آرمان آفريني كنيد نه كار آفريني. چون اگر آرمان آفريني كنيد كارآفريني خود به خود شكل ميگيرد
– در آرمان گرايي انقلابي باش ولي در اجرا قدم به قدم حركت كن چون براي دويدن بايد راه رفتن را ياد گرفت
– دنيا توسط كساني اداره نميشود كه لزوما راست ميگويند بلكه توسط كساني اداره ميشود كه ميتوانند ديگران را قانع كنند درباره راست بودن حرفشان ولو اينكه حرفشان راست نباشد. و چه خوب است توسط كساني اداره شود هم راست بگويند هم حرف راست را آنقدر درست بگويند كه به تغيير بيانجامد
– مديريت بر جهان تسلط بر جهان نيست بلكه تسلط بر نفس است
– انسان از اشتباهات خودش بيشتر مي آموزد تا از موفقيتهاي ديگران