پس بهتر است كمي بيشتر براي خودم وقت بگذارم. حتي تصميم داشتم يك روز از هفته را به خودم يا خانواده اختصاص دهم و زمانم را به مطالعه يا هر كار شخصي ديگري جز كار شركت و دروس دانشگاه صرف كنم.
خوشبختانه بعد از آن ايام تعطيلي نوروز رسيد و توانستم بيشتر استراحت كنم و بيشتر نيز فكر كنم.
ولي چيزي كه به آن رسيدم اين است كه كار بخشي جدا نشدني از زندگي من و احيانا بيشتر افراد است.
بارها و بارها اين سوالات را شنيده ايد كه آيا كار ميكنيد كه زندگي كنيد يا زندگي ميكنيد كه كار كنيد؟
به نظر من اين سوال خيلي بي معني است
براي من هم كار زندگي است و هم زندگي خارج از كار زندگي است
اصلا مفهوم زندگي چيست كه آنرا از كار جدا ميكنيم؟
چه كار كنيم چه به چيز ديگري مشغول شويم در حال زندگي كردن هستيم
چون هم اثر ميگذاريم و تاثير پذيريم.
شايد براي برخي از افراد زندگي كردن آن بخشي از عمرشان باشد كه كار نميكنند ولي من هر چه فكر ميكنم ميبينم بخش بسيار لذت بخشي از عمر من در زمان كارم سپري ميشود. اين به آن معنا نيست كه ساعات حضور در محل كارم شيرين تر از ساعاتي است كه در كنار خانواده ام هستم ولي هر كدام لذت خودشان را دارند و اصلا نميتوانم مرزي بين آنها قائل شوم
همان استرسها و درگيريهاي كاري هم لذت بخش هستند. در چالش بودن، نياز به عكس العمل سريع در مقابل وقايع و تصميم گيري در حالت ابهام و ريسك و … همه اينها با هم ساعات كاري را به بخش لذت بخشي از ساعات عمرم تبديل ميكنند.
گرچه برخي اوقات شرايط سخت واقعا فشار زيادي بر من وارد ميكنند و خسته كننده ميشوند ولي بعد از آنكه زماني گذشت و با نگاهي به پشت سر ميبيني كه از پس اين يكي هم بر آمدي تمام خستگي ها از تن به در ميشوند
خب اين اگر عين زندگي نيست پس چيست؟
اين نيز بخشي از لحظات عمرمان است. شايد برخي ترجيح بدهند كه ساعتها در جايي لم بدهند و موسيقي گوش كنند و به قول خودشان كيف دنيا را ببرند.
آدمها با هم فرق ميكنند. برخي كار ميكنند كه زندگي كنند و اينگونه لم بدهند و زندگي را در همان ساعات لم دادن تعبريف كنند.
شايد برخي نيز مثل من فكر كنند و همه لحظات عمرشان را زندگي كنند. چه در ساعاتي كه مشغول كار هستند چه ساعاتي كه كار نميكنند.
البته خود كار را من فعاليتي كه منجر به در آمد شود تعريف ميكنم.يعني سپري كردن زمان براي كسب پول
در برنامه تلوزيوني دو مجري با هم صحبت ميكردند. فكر كنم شبكه سوم بود. يكي از ديگري پرسيد كه ماهيانه درآمدت چقدر باشد ديگر حاضري كار نكني؟ دومي پاسخ داد اگر ماهيانه 600 هزار تومان درآمد داشته باشم بعد از آن ديگر به پول احتياج ندارم و كار نميكنم
از پشت دوربين يكي گفت ماهيانه 2 ميليون براي من كافي است!
با خودم فكر كردم كه من چه پاسخي به اين سوال دارم؟ ديدم حتي اگر ماهيانه 100 ميليون هم درآمد داشته باشم و به فرض اگر توانايي جسمي و فرصت روزانه اجازه دهد به همان اندازه كار كنم حتما اين كار را ميكنم تا درآمدم دو برابر شود!
شايد فكر كنيد حرص پول دارم. ولي اصلا اينطور نيست. من گرچه پول برايم مهم است ولي كار كردن من براي پول نيست. بخشي از مفرح ترين قسمتهاي زندگي و عمر من است.
تازه حتما كه دليل نميشود اين پولها را براي مخارج خودم نياز داشته باشم. ميتوان با اين پول اوضاع زندگي خيلي ها را بهتر كرد و زندگي را به كام عده بيشتري شيرين كرد. اگر قرار باشد حتي با كمي بيشتر كار كردن اوضاع تنها يك نفر بهتر شود چرا نبايد اين كار را كرد؟
همه چيز بر ميگردد به هدف زندگي. يا بهتر بگويم به هدف از سپري كردن عمر.
قصد عده زيادي اين است كه آب باريكه اي باشد تا زندگي كنند. برخي نيز لذت زندگي را در اين ميبينند كه نه آب باريكه بلكه رودخانه اي براي ديگران فراهم كنند
چيزي كه بديهي است اين كه لحظات عمر ما به سرعت سپري ميشوند. چه كار را از زندگي تفكيك كنيم چه نكنيم. مهم اين است كه از فرصتها به خوبي استفاده كنيم