کلمه و لغت دارای قدرت میباشد
آنتونیو ماچادو (شاعر معاصر اسپانیائی) می گوید: ضربه به ضربه قدم به قدم
ای مسافر راهی وجود ندارد. راه با راه رفتن ساخته می شود
اگر شما به پشت سرتان نگاهی بیندازید تمام چیزی که خواهید دید علامتهائی ازافرادی هستند که روزی پاهایشان این راه را درنوردیده اند.استاد میگوید:
-بنویسید.حال اگر یک نامه باشد و یا خاطراتتان و یا تعدادی یادداشت به هنگامی که با تلفن صحبت میکنید . مهم نیست اما بنویسید.
نوشتن مارا به خدا و همنوعانمان نزدیک میکند.
اگر میخواهید نقشتان را در این دنیا بهتر درک کنید پس بنویسید. سعی کنید تا روحتان را به صورت مکتوب درآورید اگرچه کسی آنرا نخواند و یا بدتر از آن اگر چه کسی آنرا برخلاف میل شما خوانده باشد. فقط امر ساده ی نوشتن به ما کمک میکند تا افکارمان را سازماندهی کرده تا به روشنی و وضوح چیزهائی را که ما را احاطه کرده ببینیم. یک ورق و یک قلم معجزه میکند. دردهارا دوا کرده رویاها را تقویت کرده و امیدهای از دست رفته را بازمیگرداندبخشی از کتاب مکتوب اثر پائولوکوئیلو
این نوشته را در جایی خواندم و مرا به این پست قبلی ام برگرداند. بارها آنرا باز خوانی کرده ام. البته قسمت دومش را. و ادامه اش به مباحث اصلی تفکر سیستمی که آینده ای وجود ندارد که کشف شود و امروز است که آنرا میسازیم میرسد. و این یعنی اینکه باید با دقت بیشتر تصمیم بگیریم
نمیدانم آیا از لج باز بودن من است یا از خصلت درونی بودن کانون کنترلی ام است که همیشه فکر میکنم اگر کاری انجام نمیشود اشکال در من است و باید حتما راهی برای انجامش پیدا کنم
جالب اینجاست که تا کنون هم همیشه راهی پیدا کرده ام. و چقدر هم برایم لذت بخش است. نوعی حس پیروزی خاصی است به خستگی اش می ارزد. ولی شاید الان خسته تر شده ام.
برای افزایش وفاداری مشتریانمان برنامه های زیادی از طریق سایت در دست طراحی دارم ولی خوب میدانم که شاید هرگز میزان سرمایه گذاری روی سایت را بالاتر نبرم چون وقتی آدرس اینترنتی به این راحتی به خطر می افتد کل سایت و تمام خدماتش در ریسک پر خطری قرار میگیرند. حال بیایم توسعه اش بدهم و کلی هزینه کنم که چه؟ که راندمان بالا برود؟ که سرویسهایمان توسط مشتری اداره شود و ما کمتر وقت صرف کنیم؟ مگر ضریب نفوذ اینترنت در ایران با 11 میلیون کاربر چقدر است؟ کدام امنیت در پشت ارتباطات اینترنتی قرار دارد؟
و این فکرها آدم را از دل و دماغ می اندازد
بازی همیشگی مشکل وصول مطالبات و پرداخت بدهی ریسک افزایش فروش را بیشتر میکند.
اما نکته ای که هست آنکه وقتی سرعت گردش پول کند است افزایش فروش به معنای افزایش مطالبات وصول نشده و حتی مطالبات لاوصول و سوخت شده است و این یعنی فشار بدهی بیشتر. دوستی پیشنهاد میداد که چک ضمانت بگیر وقتی وصولی اش به اخیر افتاد بگذار اجرا. شاید راست میگفت ولی قطعا آن مشتری برای همیشه از دست میرفت. تاجرانی که سالها با اعتبار کار کرده اند را نمیشود به خاطر مشکلی که تقریبا عمومیت دارد از لیست مشتریان حذف کرد. آخرش میبینی خودت مانده ای و خودت. همان علی مانده و حوضش خودمان.
وقتی کسب و کار از خودت است انگار قمار باز هستی. حتی وقتی میبازی با قدرت بیشتری برای برنده شدن جلو میروی. بیشتر ریسک میکنی. بیشتر مایه میگذاری.
و شاید بیشتر میبازی. ولی آیا واقعا می ارزید؟ آیا پیروز شدن واقعا همیشه به معنی واقعی همان پیروز شدن است؟
من شخصا خیلی وقتها باخته ام برای اینکه پیروزی را در آن باخت دیده ام. خیلی مهمه که ببازی که دیگری ببره. یعنی برد خودت را در برد دیگری ببینی. و صد البته کاملا بستگی دارد که طرف مقابلت چه کسی باشد. مثلا وقتی پدری به فرزندش میبازد ایا اسم آن واقعا باخت است؟ یا اگر پدری از فرزندش ببرد و بداند که فرزندش از این باخت ضربه میخورد و تاثیرش را در آینده او بداند واقعا برده است؟ کاملا بستگی دارد به خیلی چیزها. و من همیشه به لطف خدا برده ام. حتی وقتی باخته ام
منظورم چیزی شبیه بازی شطرنج نیست که به عمد مهره ای را میدهی که هدف بزرگتری بدست بیاوری
گاها فکر میکنم زیاد نمی ارزد.
فعلا برنامه های تجارت خارجی که قبلا میگفتم مشکلاتی دارد. فکر میکردم با ایجاد شرکتی در خارج از کشور بتوانم به ایران به عنوان یک شعبه نگاه کنم ولی فعلا اجازه تاسیس شرکت و فعالیت تجاری برای کسی با ملیت ایرانی دچار مشکلاتی است. که آن هم ناشی از تحریمها میباشد.
اینکه چقدر کار از دست مناطق آزاد بر بیاید را میتوانم به عنوان یک جایگزین بررسی کنم
آیا می ارزد فرصتهایم را صرف توسعه همین کار کنم؟
در یک دوراهی قرار دارم. بروم داخل بازی یا نه؟
همین قدر بزرگ کافی است؟ یا نه باز هم بزرگتر؟ اصلا بزرگ هستیم یا نه؟ شرکتمان را میگویم.
ظاهرا این نوشته آقای پائولوکوئیلو کار دستم داده است. بهتر است ننویسم. اینکه مجبور هستم موقع نوشتن سانسور کنم اذیتم میکند. منظورم سانسور سیاسی و … نیست. به هر حال همه دوست نیستند و شاید برخی دنبال نقطه ضعفی برای زدن بگردند. چه چیزی بهتر از نوشته های خود آدم.
ولی اگر قرار باشد کس دیگری باشی بهتر است نباشی
نمیدانم شاید کمی خسته شده ام.
شنهای روان در بادهای کویر کمی عقلم را صیقل داد ولی باید اساسی خودم را ریست کنم.
اینجور مواقع هم معمولا فرصتها مثل باران میبارند. چون میدانند تمرکزم روی مباحث مختلف است. اگر فکرم باز بود و میتوانستم خوب تمرکز کنم هیچ فرصتی پیش نمی آمد
باید کمی خونسرد و صبور باشم. فقط همین.
فعلا وقت این حرفها نیست. هیچ راه دیگری نیست جز توسعه. برای توسعه سیستم اتوماسیون و فروش مان با شرکتی که مدیر عاملش از دوستان صمیمی ام است قرار دارم. تا دیر نشده باید حرکت کنم. یک تغییر اساسی در سیستم فروش و مالی شرکت به جهت افزایش توانایی در پاسخگویی به فروش بیشتر. سایتمان را هم به همین منظور توسعه خواهم داد
ادب نمیشه این پسر…