مطالب تصادفی
دسته بندی مطالب

استانبول شهر هزار مسجد

استانبول را حتما باید ببینید. شهر زیبایی است.
وقتی میدیدم که چطور از کوچکترین اثار باستانی شان حفاظت میکنند و از آن به وسیله توریستها کسب درآمد میکنند حسرت میخوردم
سعی میکنم آنچه دیدم را تیتر وار بنویسم و تفسیر نکنم وگرنه پستم خیلی طولانی میشود:

یکی از چیزهایی که جلب توجه میکرد فراوانی پرچم بود که علاوه بر آنکه در جلوی اماکن عمومی نصب شده بود بسیاری از خانه ها هم از پنجره هایشان آویزان کرده بودند و من برای اولین بار دست فروشی را دیدم که سایزهای مختلف پرچم را میفروخت. مردم بسیار ملی هستند و به ملیتشان اهمیت میدهند.

روزهای آخر سفرمان مصادف بود با ایام مبارک ماه رمضان. همه رستورانها باز بودند و هیچ منعی از این لحاظ وجود نداشت در حالیکه به گفته لیدرهای تور و سوالاتی که از خود مردم میکردند قریب 90 درصد آنها روزه دار هستند. رستورانها برای پاسخ دادن به توریستها و یا افرادی که به هر دلیلی روزه دار نیستند مثل قبل به سرویس دهی مشغول بودند.

من در طول اقامت یک هفته ای در این شهر حتی یک معتاد هم ندیدم. از مردم هم که سوال میکردم میگفتند بسیار کم است. راستش من از هر فرصتی برای تقویت زبان استانبولی استفاده میکردم و چون آذری زبان هستم خیلی خوب میتوانستم ارتباط برقرار کنم و هر بار فرصتی پیش می آمد از اوضاع ترکیه از مردمشان سوال میکردم.

با آنکه شب ورودمان اتوبوسمان در ساعت 2 بامداد ما را به هتلمان میرساند ولی میدیدم که به راحتی زنان در خیابان به تنهایی تردد دارند و کسی مزاحمشان نیست. کلا در طول اقامتم ندیدم که ماشینی به خانمی چراغ بدهد و یا جلوی کسی توقف کند یا بوق بزند.

راستش را بخواهید چیزی که به عنوان زنان خیابانی در تهران میبینیم اصلا در آنجا وجود نداشت و برای همین زنان و دخترانی که در خیابانها تردد میکنند از امنیت بالایی برخوردار هستند و مزاحمت در خیابان جرم محسوب میشود.

لیدر ما در اتوبوس به دفعات توصیه میکرد که مراقب جیب بر ها و کیف قاپها باشیم. با توجه به حس ششم قوی خانمها در پیدا کردن انواع و اقسام بازارهای محلی و لوکس و … تقریبا در محلات گوناگونی پیاده روی های کیلومتری داشتیم (معمولا خانمها در زمان خرید نه تنها خسته نمیشوند بلکه متوجه زمان و مسافت هم نمیشوند) و حتی برای یک مورد احساس نا امنی و جیب بری نکردیم و ندیدیم. در حالیکه اینجا در اولین روز بعد از برگشتنمان که به دفترم می آمدم از موتور سوارانی که در پیاده رو میراندند وحشت میکردم که کیفم را نقاپند. ببخشید یادم رفت تفسیر و مقایسه نکنم

اتوبوس و تراموا به قدری تردد را تسهیل کرده است که اصولا نیازی به خودرو سواری نیست. عمده خیابانها ترافیک روان و خلوتی داشتند. پمپهای بنزین تقریبا خالی بودند و عمده خودرو ها دیزلی بودند. جا دارد یاد آوری کنم که مساحت استانبول بیشتر از تهران است و جمعیتش در زمانی که ما آنجا بودیم 17 میلون نفر بود (جمعیت ساکن در شهر)

هنگام بازدید از مساجد تاریخی خانمهای توریست موظف بودند از روسری آبی رنگی که در اختیارشان قرار میگرفت استفاده کنند. در حالیکه همه توریستهای آلمانی و اروپایی و غیر مسلمان به احترام مسجد روسری را در سرشان نگه داشته بودند تنها قشری که بعد از ورود رو سری ها را در دوششان انداخته بودند دختران جوان مسلمان ایرانی بودند. علتش را خودتان بررسی کنید.

به هر حال گفتنی بسیار است. هر دلار برابر با 1.24 لیر جدید ترکیه بود. تقریبا 750 تومان. در آمد یک معلم یا یک کارمند ساده بانک حدود 750 تا 800 لیر است و با این پول میتوانند اجاره بهای 500 لیری و هزینه های عمومی برق و آب و زندگی را بپردازند و حتی پس انداز داشته باشند

پول ایران در مقابل لیر جدید ترکیه ضعیف است. قیمت هر لیتر بنزین تقریبا 1800 تومان و هر بطری یک لیتری آب معدنی 560 تومان بود. به پول خودشان 0.75 لیر بود. وقتی تبدیل میکردم قیمت بسیار گران به نظر میرسید.
برایم جالب بود که رابطه دلار و ریال و درهم امارات و لیر ترکیه تناسبی با هم نداشتند. به نظرم ناشی از قطع ارتباط ارزش ریال با دلار است که دولت با کنترل ارزش دلار این اختلاف را ایجاد کرده است. اصولا یک بطری نیم لیتری اب معدنی در امارات که 250 تومان است باید با قیمت یک بطری نیم لیتری آب معدنی در ترکیه که 370 تومان است و آن هم با یک بطری نیم لیتری آب معدنی در ایران تقریبا برابری کند ولی اینگونه نبود

به هر حال سفر خوبی بود و برای همه شما آنرا آرزو میکنم.
دوستی به نقل از روزنامه همشهری میگفت که خانه ستارخان را در تبریز به منظور ساخت و ساز ویران کرده اند. یادم افتاد که در حتی ساعتهای خانه آتا تورک (رهبر ترکیه که جمهوری ترکیه را شکل داده است) به ساعت فوت او تنظیم شده اند. یا خبرهای مختلفی که از تخریب یا دزدیده شدن آثار باستانی مان در جراید میشنویم

در فرودگاه امام خمینی مدت زیادی منتظر ماندیم تا نوبت تاکسی ما برسد. تاکسی بسیار کم بود و علت هم این بود که بسیاری از ماشینها با کمبود بنزین مواجه بودند و نمیتوانستند به فرودگاه برسند. راننده تاکسی که از شرکت خصوصی بود میگفت شرکت هیچ کاری برایمان نمیکند و میگوید باید برای سرویس بروید در حالیکه بنزین نداریم و آزاد هم خیلی سخت گیرمان می آید!! جهت اطلاع فرودگاه امام خمینی از دو سرویس تاکسی که یکی خصوصی است و یکی دولتی استفاده میکند و هر دو با کمبود تاکسی مواجه بودند.
همشهری هم نوشته بود که کمبود بنزین سرویسهای مدارس خانواده ها را نگران کرده است
یاد پمپ بنزینهای خالی کشور ترکیه ای که حتی یک چاه نفت هم ندارد افتادم. باز یادم رفت قرار نبود در این پست مقایسه کنم وگرنه باید بحث تحریم و … را هم پیش میکشیدم.
اینکه عوضش ما داریم تحریم میشویم و آنها نه


از اینکه برای خواندن این پست وقت صرف کردید سپاسگزارم
خواندن کامنتها، یادداشتها و نقطه نظرات شما شیرین ترین لحظات مرا در این وبلاگم شکل میدهد
لطفا نقطه نظرات خود را در خصوص این پست برایم بنویسید.
برای اشتراک مطالبم روی این تصویر کلیک کنید

Facebook
Twitter
LinkedIn
Skype
Telegram
WhatsApp
Email
مکانی برای گفتگو در مورد این نوشته

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا